نا شنیدنی (3): ابراز علاقه و ایمان زلیخا به پیامبر مکرم اسلام!
![تمثال حضرت محمد(ص)](http://picil.persiangig.com/image/TemsalePayambar%28s%29.jpg)
امام صادق(علیه السلام) فرموند:
بعد از اینکه حکمت خدا اقتضا کرد و حضرت یوسف به مقام سلطنت رسید، روزی از کوههای مصر میگذشت، زلیخا را دید پیر و شکسته شده سر راه نشسته گدائی می کند، حضرت یوسف ایستاد و فرمود: ای زلیخا، چه چیز تو را واداشت بر اینکه با من چنین کردی؟ زلیخا گفت: زیبائی تو. یوسف گفت: اگر جمال پیامبر آخر الزمان را ببینی چه می کنی؟ او ازمن زیباتر و در اخلاق و خلقت و بخشش افضل است؟ زلیخا گفت: راست می گوئی.
یوسف (ع) پرسید؟ از کجا می دانی که من راست می گویم. زلیخا گفت: برای اینکه با گفتن نام او محبت آن حضرت در دل من جا گرفت. خداوند عالم به حضرت یوسف(ع) وحی کرد: او راست می گوید(من هر کس که محبت پیامبرم در دلش جا گرفته باشد او را دوست می دارم) به یوسف(ع) خطاب شد به زلیخا بگو چون ایمان به پیامبر من آوردی هر چه می خواهی به تو عطا می کنم. زلیخا گفت من سه حاجت دارم؛
1- جوانی به من برگردد.موسسه عترت نور
2- ای یوسف تو شوهر من شوی.
3- در بهشت با تو باشم.
خداوند به حضرت یوسف امر کرد با زلیخا ازدواج کند. شبی که حضرت یوسف خواست عروسی کند به نماز ایستاد و دو رکعت نماز خواند خدا را به اسم اعظمش قسم داد. و خداوند جوانی و شادابی زلیخا را به او باز گرداند و چشمهایش را شفا داد به مانند همان زمانی که به یوسف عشق می ورزید.
نشر توسط پیکایل؛ اقتباس از قصص انبیاء و داستانهای
آموزنده از حضرت یوسـف و زیــــبا داستـــانهای از زنان.
به همــت مــرکز تحقیقــات رایانه ای قائمــیه اصفــهان