نادیدنی: خورشید پشت ابر
تتمه: از گناه ما و به خاطر اعمال ما است که آن حضرت [حضرت حجّت (علیه السلام)]، هزار سال در بیابان ها در به در و خائف است! [در محضر بهجت:2/44]
مطالب مرتبط:
مطالب مرتبط:
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
عرض سلام دارم خدمت دوستای وبلاگ نویسم و افسران جنگ نرم و بازدیدکنندگان پیکایل، میلاد با سعادت امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف رو تبریک عرض می کنم خدمت پیامبر گرامی اسلام و تمام شیعیان و دوستداران اهل بیت، از زبان آیت الله بهجت ره می گم که بعدا نگن بدون سند حرف زدم و الکی نوید ظهور دادم، ایشون قبل از وفاتشون فرموده بودند که ظهور امام زمان عج نزدیک شده به این معنی که باید آماده بود، کسانیکه کتاب در مورد موضوعات مهدویت مطالعه کردند می دونند که چندین بار زمان فرج رسیده اما بدلیل کم کاری و تعلل مسلمانان و در نتیجه مهیا نشدن شرایط فرج، این امر محقق نشده، و این لزوم آماده شدن برای فرج حضرت رو می رسونه که خدای نکرده { مبادا با آشکار شدن این همه علائم } دوباره زمان فرج به تاخیر بی افته... .
ابو سعید غانم هندی می گوید: در کشمیر هند دوستانی داشتم که از رجال کشور، در اطراف شاه آنجا بودند، آنها چهل نفر بودند که همه آنها کتابهای آسمانی: تورات، انجیل، زبور و صحف ابراهیم را مطالعه می نمودند، من و آنها مبلّغ دین {مطابق ادیان گذشته} بودیم و بین مردم قضاوت می کردیم و درباره حلال و حرام فتوا می دادیم، حتی خود شاه و مردم دیگر، در این امور به ما مراجعه می کردند.
روزی بین ما سخن از پیامبر به میان آمد، به این نتیجه رسیدیم که نام پیامبر اسلام
در کتابهای آسمانی هست، ولی ما از وضع او بی اطلاع هستیم. لازم است به جستجوی او بپردازیم و اطلاعاتی درآیم مورد کسب کنیم، همه دوستان به اتفاق، رای دادند که من، این مسأله مهم را پی گیری کنم.
ابو سعید هندی می گوید: از کشمیر بیرون آمدم، پول بسیار برداشتم، دوازده ماه به سیاحت و سفر و جستجو پرداختم، تا نزدیک کابل رسیدم، عده ای از ترکهای آن سامان، سر راه مرا گرفتند و پولهایم را ربودند و مرا آن چنان کتک زدند که چند جای بدنم زخمی شد، سپس مرا به شهر کابل بردند، وقتی که شاه کابل از جریان من آگاه شد، مرا به شهر بلخ فرستاد و گزارش کار مرا به فرمانروای بلخ به نام {داود بن عباس بن ابی اسود} دادند.
این روزها حال و هوای پیروزی انقلاب همه جارو پر کرده, شور و شعفی وصف ناشدنی به دل ها افتاده. دل انگار که می خواهد با یار سفر کرده نجوا کند دلش تنگ نگاه های گرم پدارانه ای است که او را از همه بدی ها نجات داد و موجب عزت و شرف فرزندان ملت شد. حال بدون او با سوز و گدازی که هیچ سرمای و آبی آن را خنک نمی کند بی او چشم به آینده دوخته و فقط گرمی حضور مردی الهی همچو خودش این دل را زنده نگه داشته.. این دل چگونه سر می کرد بدون اون اگر یاری به مهربانی او نبود...
گویا نمی دانند ارزش آنها تا بدانجا بود که خادم نظام مقدس اسلامی بوداند. امـّــا مژده و خبر خوش اینکه یاران با اخلاص انقلاب و ثمره های انقلاب به پیروی از ولی امر خودشون جلوی فتنه های اینان را گرفته اند و اکنون در حال مبارزه با فتنه و انحرافی جدیدند که انشالله به پیروی از از ولی امر خود در این مرحله نیز پیروز خواهند شد که تو خود، خوب گفته ای: پیرو ولی فقیه باشید تا صدمه ای به انقلاب و کشور وارد نشود. و ما این درس را خوب یاد گرفته ایم.