ناشنیدنی (20): دنیا زندان مؤمن و بهشت کافر استــ امّا...!
بِسْم الِله الْرَّحْمنِ الْرَّحیم
سلام عرض می کنم خدمت همه دوستان عزیز و تبریک میگم میلاد فرخنده پیامبر مهر و رحمت حضرت محمد مصطفی صل لله علیه و آله و امام صادق (علیه السلام) رو، امیدوارم توفقیق بندگی و اطاعت از من و شما سلب نشه و خداوند مهر و محبت به قرآن و خاندان عصمت و طهارت رو تو دلامون روز افزون بکنه... الهی امین...
یکی روایتی زیبایی جدیداً از امام حسن مجتبی علیه السلام در بحارالانوار دیدم در باب نحوه و سبک زندگانی امام هستش.گاه انسان امکان داره در اشتباه بیفته و از جمله " دنیا زندان مومن است" برداشت غلطی بکنه و مشکلات خودش رو پای قضا و قدر و تقدیرات الهی بگذاره و بگه مشکلات دنیا و زندانی شدن در زنجیره مشکلات دنیا جزو مقدرات الهی و حتمیات که تلاش برای برون رفت از اون بیهوده استــ...!
اما این امامان معصوم هستند که نحوه صحیح زندگی کردن رو به ما آموخته اند و خدا رو شکر می گم که مارو از دوستداران، محبین و شیعیان امامان نور و رحمت علیهما السلام قرار داده تا در متشابهات و مشکلات گمراه و سرگردان نشیم. حرف رو بیش از این طولانی نمی کنم با هم این داستان رو می خونیم:
روزی امام حسن مجتبی علیه السلام پس از شستشو، لباسهای نو و پاکیزه ای پوشید و عطر زد. در کمال عظمت و وقار از منزل خارج شد. به طوری که سیمای جذابش هر بیننده را به خود متوجه می ساخت، در حالی که گروهی از یاران و غلامان آن حضرت در اطرافش بودند. از کوچه های مدینه می گذشت، ناگاه با پیرمرد یهودی که فقر او را از پای در آورده و پوست به استخوانش چسبیده، تابش خورشید چهره اش را سوزانده بود. مشک آبی به دوش داشت و ناتوانی اجازه راه رفتن به اونمی داد، فقر و نیازمندی شربت مرگ را در گامش گوارا نموده بود، حالش هر بیننده را دگرگون می ساخت، حضرت را در آنجلال و جمال که دید گفت:
در ادامه مطلب به خواندن ادامه دهید...