سقای ادب
بسم الله الرحمن الرحیم
از وقتیکه یادمون میاد حضرت عباس واسه ما شیعه ها یک الگو بود، همیشه از خدا می خواستیم از ادب و معرفت حضرت عباس
روزیمون کنه، وقتی به حوادث کربلا و بخصوص واقعه آخرین آب آوردن حضرت عباس
فکر می کنم، بهت زده میشم شگفتا عجب مرام و معرفتی عجب کوه راسخی عجب دلاوری.
یه بنده خدایی حرف خوبی زد: « گفت وقتی حضرت ابوالفضل رسیدند کنار نهر، دلایل زیادی وجود داشتن که می تونستد از آب میل کنند و بعد مشک رو پر کنند؛ اونچیزی که بنظر می رسه اول این بود که برای نفس تازه کردن و قوت گرفتن میشد آب بنوشند تا در مسیر برگشت رمقی داشته باشند، دوم اینکه می تونستند از آب بنوشند تا بعد از برگشت از آب مشک نخورند... . امّــا حضرت ابوالفضل
، تشنه ماندن را به خوردن آب ترجیح دادند و عشق را به صورت عملی معنا نموداند... .
آسمان پیش ِ نگاهِ تر ِ من میلرزد تو زمین میخوری و پیکر ِ من میلرزد
خبرت را بسوی خیمه هراسان بردند خیمه از حالِ دلِ مضطر ِ من میلرزد
دست من نیست کنار تو زمین می افتم زانویم از غم آب آور ِ من می لرزد
تیر در چشم تو چون خورد سپاهم آشفت صفِ مژگان تو نَه ، لشکر ِ من میلرزد
چون عطش شعله کِشد لرزه به تن می افتد بین ِ گهواره علی اصغر ِ من میلرزد
بعدِ تو دستِ حرامی به حــرم باز شده بی سبب نیست تن ِ دختر ِ من میلـرزد
دشمن از کشتن تو فکر جسارت کرده رفتی و بی تو دل خــواهر ِ من میلـــرزد
یه انگشتر داشتم روش نوشته بود یا ابو الفضل مددی..
خیلی قشنگ بود....
فرمانده ام خواست از من یادگاری بگیره...
منم دادم بهش...
تا وقتی تو دستم بود خیلی خوش روزی بود....
ممنون از شما..
تجدید خاطره قشنگی بود