نا شنیدنی(28): قطره های اشک علی علیه السلام
بِسْم الِله الْرَّحْمنِ الْرَّحیم
روایت شده در بحارالانوار؛ یکی از اصحاب علیبنام (حبه عرنی) می گوید: شبی من با (نوف) در صحن حیاط دار العمارة کوفه خوابیده بودیم، اواخر شب بود ناگاه دیدیم علیآهسته از داخل عمارت بیرون آمد وحشت فوق العاده او را فرا گرفته، قادر نیست توازن خود را حفظ کند، دست خود را به دیوار نهاده مانند افراد واله و حیران به آسمان نگاه می کند و این آیات را تلاوت می کند:
هر آینه در آفرینش آسمانها و زمین و آمد و شد شب و روز ، خردمندان راعبرتهاست(190)آنان که خدا را ایستاده و نشسته و به پهلو خفته ، یاد می کنند و در آفرینش آسمانها و زمین می اندیشند : ای پروردگار ما ، این جهان را به بیهوده نیافریده ای ، تو منزهی ، ما را از عذاب آتش بازدار(191)ای پروردگار ما ، هر کس را که به آتش افکنی رسوایش کرده ای و ظالمان را، هیچ یاوری نیست(192)ای پروردگار ما ، شنیدیم که منادیی به ایمان فرا می خواند که به پروردگارتان ایمان بیاورید و ما ایمان آوردیم پس ، ای پروردگار ما ، گناهان ما را بیامرز و بدیهای ما را از ما بزدای و ما را با نیکان بمیران(193)ای پروردگار ما ، عطا کن به ما آنچه را که به زبان پیامبرانت به ما وعده داده ای و ما را در روز قیامت رسوا مکن که تو وعده خویش خلاف نمی کنی(194)
{آیات شریفه 190 تا 194 سوره مبارکه آل عمران}
حبه عرنی می گوید: علیمکرر ای آیات را زمزمه می کرد و آنچنان دل باخته این زیبایی ها و آفریننده این همه عظمت گردیده بود و چنان از خود بی خود شده بود که گویی هوش از سرش پریده است. حبه و نوف، هر دو در بستر خویش آرمیده و این منظره حیرت انگیز را نظاره می کردند. تا علیکم کم به خوابگاه حبه نزدیک شد و فرموند: حبه! خوابی یا بیدار؟
ادامه مطلب؛
حبه گفت:بیدارم، یا امیرالمؤمنین. شما با آن همه سوابق درخشان و با آن همه زهد و تقوا و عبادت بی نظیر از ترس خدا این چنین هستید، وای به حال ما، پس ما بیچارگان چه کنیم؟! علیچشمها را پایین انداخت و گریست. آنگاه فرمود: ای حبه! همگی ما روزی در برابر خدا، ایستگاهی داریم و هیچ یک از اعمال ما بر او پوشیده نیست. ای حبه! خداوند به من و تو از رگ گردن نزدیکتر هست، هیچ چیز نمی تواند بین ما و خدا حایل شود.
سپس به نوف فرمود: نوف! خوابی؟ نوف گفت: نه، یا امیرالمؤمنین. بیدارم، حالت حیرت انگیز شما سبب شد که مدتی امشب اشک بریزم. امام فرمودند: ای نوف! اگر امشب از خوف خدا زیاد گریه کنی، فردا در مقابل خداوند چشمانت روشن خواهد شد.ای نوف! هر قطره اشکی که از ترس خدا از چشم کسی جاری شود، دریاهایی از آتش را خاموش می کند...!
آنگاه کمی حبه و نوف را پند و اندرز داد و در آخر فرموند: من به شما می گویم: خدا ترس باشید. سپس از آن دو نفر گذشت در حالی که با خود زمزمه می کرد و می گفت: خداوندا! کاش می دانستم هنگامی که از تو غفلت می کنم تو از من اعراض می کنی یا به من توجه داری؟ ای کاش می دانستم با این خواب طولانیم و کوتاهی کردنم در سپاسگزاری نعمت هایت، حالم در نزد تو چگونه است؟! حبه می گوید: به خدا قسم علی در همینحال بود تا صبح طلوع کرد.
پانوشت: مردم در خوابند، وقتی می میرند، از خواب بیدار می شوند. امام علی
- ۹۱/۱۲/۱۲
گریه کنم، افسوس بخورم ...
نمیدونم...
همه ی دنیا به دنبال الگو میگردن و ما با این همه اسوه و نمونه در اخلاق و رفتار داریم به کجا میریم، الله اعلم.