ناشنیدنی: کرامتی از امام رضا (علیه السلام)
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
عصر حضرت امام رضا بود، (حسین بن عمر) می گوید: «من قبلا در مذهب واقفی بودم .» (یعنی معتقد بودم که امام کاظم زنده است و امام قائم می باشد و بعد از او دیگر امامی نیست). در همان زمان به حضرت رضا رسیدم، قبلا پدرم از پدر بزرگوارشان هفت مسأله پرسیده بود که امام کاظم شش مسأله را جواب داده بود و به هفتمین مسأله جواب نداده بود!؟
من با خودم گفتم: (به خدا همان هفت مسأله را باید از حضرت رضا بپرسم، اگر پاسخ گفت، دلالت بر صدق امامتش می کند). من مسائل را از امام رضا پرسیدم، آن حضرت نیز جواب شش سؤال را همانند جواب پدرش بدون کم و کاست داد، ولی از جواب سؤال هفتم، خودداری کرد، (هفتمین سؤال این بود که) پدرم به پدر حضرت رضا گفته بود: «من در روز قیامت در پیشگاه خدا شکایت و احتجاج می کنم که تو می گویی (برادر بزرگت) عبدالله افطح امام نیست». آن حضرت دستش را بر گردنش نهاد و فرمود: «آری در قیامت در پیشگاه خدا در این مورد بر ضد من احتجاج کن، هر گناهی داشت آن را به گردن می گیرم.»