پیکایل،شکار لحظه ها

زیبایی های معنوی و مادی را به یکدیگر نشان دهیم.

 

زیبایی های معنوی و مادی را به یکدیگر نشان دهیم.

پیکایل،شکار لحظه ها

سلام،
پیکایل محلی است برای دیدن و شنیدن زیبایی های معنوی و مادی که کمتر به چشم آمدند و شنیده شده اند. پس با ما همراه شوید.
مطالب پیکایلی:
- نادیدنی:شامل شکار لحظه هایی که توسط
دوربین گوشیم(پیکایل)گرفته شده.{تصاویری
که توسـط گوشیم گـرفته شـده با لوگو وبـلاگ
منتشر میشه و بقیه با ذکر منبع.}
- ناشنیدنی:روایـات، حکایـات و مطـالب دینی
کــم گفته شده و کمتر شنیده شده...!
- طرح: شـامـل پوستـرهــای منــاسبـتی بـا
موضوعات روزهستش.
- وبگردی: معرفی وبلاگ و وب سایت های زیبا
-عرفان های نو ظهور: مطالعاتم در مورد مکاتب
نو ظهور و سردسته هاشون.
-...
یا حق/.

آخرین نظرات
نویسندگان
نشان دوستان
پیوندها

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مشتاقان ظهور» ثبت شده است

اسلام علیک یا بقیة اللة فی ارضه؛

پنجشنبه, ۱۵ فروردين ۱۳۹۲، ۱۰:۱۲ ق.ظ

الهی من لی غیرک

مولای من ؛                                                                                                                                 
بی تو  اینـجا هـمه در حبـس ابد، تبعیـدنــد             سالهای هجری و شمسی همه بی خورشیدند

سیر تقویم جلالی به جمال تو خوش است             فصـــل ها را هــــم با فــــاصله ات سنـــجیدنــد

تو بیــایی هــمــه ســــاعتـهــا ثانیـــــه ها            از همین روز همین لحظه همین دم عیـــد اسـت

 

آیت الله بهجت ره می فرمودند: تا رابطه ما با ولی خدا عج قوی نشود، کار ما درست نخواهد شد و قوت رابطه ما با ولی امر عج هم در اصلاح نفس است. روایت دارد که در آخر الزمان همه هلاک می شوند به جز کسی که برای فرج دعا میکند. گویا همین دعا برای فرج، یک امیدواری است و یک ارتباط روحی با صاحب دعا است. همین، مرتبه ای از فرج است.
 

پ.ن: دلم به مستحبی خوش است که جوابش واجب است؛

اسلام علیک یا بقیة اللة فی ارضه

عکس: اسلام علیک یا اباصالح المهدی
 
حکایت می کنند وقتی که حضرت یوسف صدیق علیه السلام را به مصر بردند تا در معرض فروش بگذارند ، پول های زیادی برای خریداری یوسف علیه السلام حاضر کردند ، ناگاه پیر زنی کلاف ریسمانی برای خرید حضرت یوسف علیه السلام آورد .موسسه عترت نور

شخصی به آن پیر زن گفت:
ای نادان با این همه مالی که اشراف برای خرید او حاضر کردند ، تو را چه می شود که به این کلاف ریسمان طمع داری ، یوسف را خریداری کنی... ! پیره زن گفت : می دانم به این مقدار ناقابل یوسف را به من نمی دهند ، لکن مقصودم این است که وقتی خریداران یوسف تعدادشان را شماره کردند من هم داخل آنها محسوب شوم .

''گفت یوسف را چو می فروختند مصریان از شوق او می سوختند، زان زن خونی بخون آغشته بود، ریسمانی چند بر هم آغشته بود، در میان جمع آمد باخروش، گفت کی دلال کنعانی فروش، این زمین بستان و با من بیع کن، دست در دست منش نه، بی سخن خنده آمد مرد را، گفت ای سلیم نیست در خور تو این  یتیم، ییره زن گفتا که دانستم یقین، کین پسر را کس نی فروشد بدین، لیک اینم بس که دشمن چه دوست گوید این زن از خریداران اوست.

داستانی از پیامبر مکرم اسلام که مربوط به قضیه فروش یوسف است:

روزی حضرت محمّد (صل الله علیه و آله وسلم)  برای اقامه نماز عازم مسجد بودند، در بین راه با کودکان روبرو گردیدند که سرگرم بازی بودند. آنان با دیدن حضرت ، نزد ایشان آمده و برگرد آن حضرت حلقه زدند و از حضرت خواستند که آنها را...


در ادامه مطلب به خواندن ادامه دهید...