نادیدنی: بزرگترین فرش سنگی جهان؛ میدان ایپک
{این سنگ فرش در چهار راه شهید بهشتی شهر تبریز قرار دارد.}
{این سنگ فرش در چهار راه شهید بهشتی شهر تبریز قرار دارد.}
{برای دریافت سایز اصلی بر روی تصویر کلیک کنید}
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
عصر حضرت امام رضا بود، (حسین بن عمر) می گوید: «من قبلا در مذهب واقفی بودم .» (یعنی معتقد بودم که امام کاظم
زنده است و امام قائم
می باشد و بعد از او دیگر امامی نیست). در همان زمان به حضرت رضا
رسیدم، قبلا پدرم از پدر بزرگوارشان هفت مسأله پرسیده بود که امام کاظم
شش مسأله را جواب داده بود و به هفتمین مسأله جواب نداده بود!؟
من با خودم گفتم: (به خدا همان هفت مسأله را باید از حضرت رضا بپرسم، اگر پاسخ گفت، دلالت بر صدق امامتش می کند). من مسائل را از امام رضا
پرسیدم، آن حضرت نیز جواب شش سؤال را همانند جواب پدرش بدون کم و کاست داد، ولی از جواب سؤال هفتم، خودداری کرد، (هفتمین سؤال این بود که) پدرم به پدر حضرت رضا
گفته بود: «من در روز قیامت در پیشگاه خدا شکایت و احتجاج می کنم که تو می گویی (برادر بزرگت) عبدالله افطح امام نیست». آن حضرت دستش را بر گردنش نهاد و فرمود: «آری در قیامت در پیشگاه خدا در این مورد بر ضد من احتجاج کن، هر گناهی داشت آن را به گردن می گیرم.»
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام خدمت همه دوستان، تو این روزها حرف های زیادی واسه گفتن دارم اما مشغله های زیادی سرم رو گرم کردن و تغییر زمان امتحانات و پروژه های درسی امانم رو بریدند اما خُب، هر از گاهی از فلک، زمان می دزدم و پیکایل رو بروز می کنم، تو این دم انتخاباتی تا جایی که تونستم تعدادی از مطالبی رو که به نظرم مهم و بصیرت افزا می رسید تو پست ثابت؛حماسه سیاسی منتشر کردم، هدفم این بود که تا حد امکان و توانم به عنوان یک افسر جنگ نرم، اوضاع رو تحلیل کنم و آگاهی و بصیرت رو به اشتراک بزارم و مشترک نظرات شما بشم.
القصه؛ هدف از این کرسی آزاد اندیشی، تحلیل دو حالت متفاوت و بررسی فرصت ها و آسیب های اونه که امکان رخ دادن اونها هست؛ اولین حالت؛ تایید صلاحیت همزمان آقای هاشمی رفسنجانی و اسفندیار مشایی است! و حالت دوم عدم صلاحیت این دو نفر هستش... . البته حالت صلاحیت یک نفر از اینها هم وجود داره اما بعید تر از 2 حالت اول است، هدف اینکه اینجا به فرصت ها و آسیب های این دو حالت بپردازیم و شرایط آینده رو تحلیل کنیم و آماده هرگونه شرایطی باشیم... .
فقط قبل از شروع به بحث و شرکت در اون دوباره یاد آوری میشم که هدف پرداختن به فرصت ها و آسیب هاست و نظراتی که اینجا ارائه میشه باید در کمال انصاف، احترام به یکدیگر و بدون توهین به کسی باشه، بعضی از دوستان آمدند نظر گذاشتند و بدون آنکه از چارچوب و هدف موضوع اطلاع کافی پیدا کنند شروع به اعتراض کرده اند! اعتراض در کرسی آزاد اندیشی چیزی بدیهی است من تشکر هم مکینم از اعتراضشان، اما خوب بهتر است مطلب را بفهمیم بعد اعتراض هم اگر داریم، یک اعتراض بدون عیب و نقص و محکمی داشته باشیم.
دقت کنید ما اینجا در مورد کسی نتیجه گیری نکرده ایم بلکه نتیجه و شرایط دو حالت مختلف را بررسی کرده و خواستیم در هر حالت آمادگی بصیرتی پیدا کنیم، یعنی سنجش جوانب کار، نگوییم بعداً اِ اِ اِ چرا اینطور شد، بفکرمان هم نمی رسید عجــــب... .!! که این چاره کار نخواهد بود، شاید هم این حالات رخ ندهد امّا با سنجیدن جوانب کار محکم کاری است که عیب نخواهد کرد... .
و امّا پیکایل هم متعهد میشه امانت داری رو رعایت کنه و امین شما باشه... .
سلام؛این صحنه رو تو درّه کوی عون ابن علی (علیه السلام) که دیدم یاد لحظه ای افتادم که کره ای ها تو باشگاه آزادی بعد از اتمام بازی، زباله هایی که طرفداران ایرانی رو سکوه ها رها کرده بودن رو داشتن جمع می کردن...!!
واقعاً مایع تاسف بود، القصه جمعه چند هفته پیش که رفته بودیم کوه، کنار یک چشمه آب وایسادیم تا آب واسه درست کردن چای ورداریم که با این صحنه مواجه شدم، درختی که داره از وسط جدا میشه و باد های سنگینی که تو درّه وجود داره امون این درخت رو بریده بود.
یکی از کوهنورد ها، با یک سیم مفتولی درخت رو از بالا بسته تا درخت از هم جدا نشه اما وسط این درخت تو اون شیاری که ایجاد شده یک نفر دیگه اونجا رو بعنوان زباله دونی پسندیده! و زباله هاش رو اونجا رها کرده...!
آیت الله سید احمد نجفی حفظه الله
در مورد اینکه پیامبر نیز به لزوم داشتن نامه عبور از صراط برای خود اشاره می کنند، باید گفت که این برتر بودن وجود مقدس امام علی
بر وجود مقدس نبی مکرم اسلام نیست چرا که آیه مباهله در این باب مقام مقدسشان نسبت به همدیگر را روشن می کند، و لزوم داشتن نامه، گواه عظمت و حکمت ادامه نبوت حضرت محمّد
است و لزوم ادامه راه پیامبر با امامت را نشان میدهد، اما اگر باز هضم اش سخت بود؟! حدیث معرفت امیرالمومنین به نورانیت را بخوانید، باز اگر سخت بود دنبال خطبه البیان حضرت بگردید، و برای هضم سریع و آسان، آیه مباهله (آیه شریفه 61 سوره مبارکه آل عمران) را با تفسیرش بخوانید.
مطالب مرتبط:
ناشنیدنی (27): نام امـــــام علــی علیه السلام در قــــــــرآن؛نا شنیدنی (14): بسم الله گفتن امام علی علیه السلام و دفع سم از غذای پیامبر
نا شنیدنی (2): اهل البیت علیهم السلام و توسل شیطان به ایشان!
بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام به همه دوستان همراه پیکایل، پیشاپیش سالروز بزرگداشت شیخ صدوق رو تبریک می گم، مخصوصاً واسه رفیقی که مدتیه واسه مطالب پیکایل لطف می کنه و امتیاز منفی میزاره، درسته بار اول کمی تعجب کردم اما الان که فکر میکنم می بینم بدم نیست، احتمالاً امتیاز منفی به من، نیت و اخلاصمه، چون مطالب همه با سند و مدرک هستند. البته بشتر امتیاز منفی بدون توضیح هستش که تعجب داره حالا خوبه باز این فضای نقد و انتقاد رو باز میکنه من بیشتر خوشحال میشم تا این دوست عزیزم نظرم بزاره تا بتونیم از نظرات همدیگه استفاده کنیم و نکات منفی مطالب رو تغییر بدیم... .
و امّا برسیم به پسر بابا یا همون ابن بابویه
ابوالحسن علی بن حسین بن موسی بن بابویه قمی، او در حدود سال ۳۰۶ در شهر مقدس قم متولد شد. و در زمان غیبت صغرای امام زمان ارواحنا فداه زندگی میکرده است و تولدش با آغاز نیابت حسین بن روح سومین نائب خاص امام زمان هم زمان بودهاست. گر چه لقب « ابن بابویه» بیشتر به فرزندش ابو جعفر محمد ( شیخ صدوق متوفی 381ق) گفته می شود ولی پدر و نیز فرزند دیگرش ابو عبداللّه حسین بدین لقب شهرت داشته اند و در کتابهای تراجم و نوشته های علم رجال، پدر و دو فرزندش به « ابن بابویه» معروف اند.
بابویه، نام جد بزرگ او یک نام کهن ایرانی است که در روزگار پس از ظهور اسلام نیز افرادی به این نام موسوم بوده اند. برخی این کلمه را منسوب به « بابُو» یعنی بابا، پدر، پیر و مرشد می دانند. بنابراین « ابن بابویه» به معنای پسر بابا می شود و هم اکنون نیز در میان خانواده های ایرانی تعبیر « فرزند بابا» یا « پسر بابا» به فرزند مورد احترام و علاقه پدر بسیار شهرت دارد.{1}
بِسْم الِله الْرَّحْمنِ الْرَّحیم
عجب روزهای است، ولادت مادرمان فاطمه زهرا ، روز مادر، روز معلّم و روز گرامیداشت شیخ صدوق، همگی کاممون رو شیرین کرده... مبارکتون باد.
هنگامی که مادر امیر المؤمنین (فاطمه بنت اسد) از دنیا رفت، حضرت علی در حالی که اشک از چشمان مبارکشان جاری بود، محضر رسول خدا
رسید. پیامبر
پرسیدند: چرا اشک می ریزی؟ خداوند چشمانت را نگریاند! علی
: مادرم از دنیا رفت. پیامبر
: او مادر من هم بود و سپس گریه کرد.
پیراهن و عبای خود را به علیداد و فرمود: با اینها او را کفن کنید و به من اطلاع دهید! پس از فراغ از غسل و کفن حضرت را در جریان کار گذاشتند آنگاه به محل دفن حرکت دادند. رسول خدا
جنازه را تشییع کرد، قدمها را با آرامی برمی داشت و آرام بر زمین می گذاشت.
در نماز وی هفتاد تکبیر گفت. سپس داخل قبر شد و با دست مبارکش لحد قبر را درست کرد کمی در قبر دراز کشید و برخاست جنازه را در قبر گذاشت، خطاب به فاطمه بنت اسد فرمود: فاطمه! جواب داد: لبیک یا رسول الله! فرمود: آنچه را خدا وعده داده بود درست دریافتی؟ پاسخ داد: بلی! خداوند شما را بهترین پاداش مرحمت کند. حضرت تلقینش را گفت از قبر بیرون آمد. خاک بر قبر ریختند. مردم که خواستند برگردند دیدند و شنیدند رسول خدا فرمود: پسرت! پسرت!
پس از پایان مراسم دفن پرسیدند: یا رسول الله! شما را دیدیم کارهایی کردی که قبلا با هیچکس چنین کاری نکرده بودی؟ لباس خود را به او کفن کردی با پای برهنه و آرام، آرام او را تشییع نمودی، با هفتاد تکبیر برایش نماز گزاردی در قبر وی خوابیدی و لحد را با دست خود درست کردی و فرمودی: پسرت! پسرت! پیامبر فرمودند: همه اینها دارای حکمت است.
بسم الله الرحمن الرحیم
بسم الله الرحمن الرحیم
امام حسن در هفت سالگی در مجلس رسول خدا شرکت می کرد، آیات قرآنی را می شنید و حفظ می کرد. وقتی محضر مادرش می آمد آنچه را که حفظ کرده بود بیان می نمود. امیر المؤمنین
به منزل که می آمد، فاطمه
آیه تازه ای از قرآن را برای علی
می خواند.
امیر المؤمنین می فرمود: فاطمه جان! این آیه را از کجا یاد گرفته ای تو که در مجلس پیامبرنبودی؟ می فرمود: پسرت حسن در مجلس بابایش یاد می گیرد و برایم می گوید: روزی علی
در گوشه منزل پنهان شد امام حسن
مانند روزهای گذشته محضر مادرش فاطمه آمد، تا آنچه را که از آیات قرآنی شنیده بیان کند.
اما زبانش به لکنت افتاد، نتوانست سخن بگوید، فاطمه از این پیشامد تعجب کرد! امام حسن
عرض کرد: مادر جان! تعجب نکن! حتما شخص بزرگواری سخنانم را می شنود، گوش دادن او مرا از سخن گفتن بازداشته است. ناگاه علی
بیرون آمد و فرزند عزیزش حسن را بغل گرفت و بوسید.
منبع: بحار الانوار جلد 43، ص345
بسم الله الرحمن الرحیم
با صدای انفجار خودم را در هوا معلق دیدم، وقتی به زمین افتادم بی هوش شدم. هنگامی که به هوش امدم حس کردم که قدم کوتاه شده است، نگاهی به سرتاپایم کردم. هر دو پایم قطع شده بود.دوباره بی هوش شدم. وقتی به هوش آمدم خودم را در یکی از بیمارستان های شیراز دیدم. مدتی در آنجا بستری بودم. چند بار به اتاق عمل رفتم و هر بار چند سانتی از باقی مانده پایم را قطع می کردند. تا از پیشروی و عفونت جلوی گیری کنند.
آن زمان حال و هوای شهر رنگ دیگری داشت، همه جا صحبت از جبهه و جنگ بود. در هر کوی و برزن صدای رادیو به گوش می رسید. مساجد پر بود از مردمی که برای پیروزی رزمندگان دعا می کردند. از طرفی مردم دسته دسته، برای ملاقات مجروحین به بیمارستان می رفتند و از انها دلجویی می کردند.
یک روز که تازه از اتاق عمل بیرون آمده بودم و بی حال روی تخت افتاده بودم. عده ای از خواهران برای عیادت وارد اتاق شدند و دور تا دور تختم حلقه زدند. عرق از سر و صورتم می ریخت، لبهایم خشک شده بود. نای حرف زدن نداشتم، دلم می خواست کسی یک قطره آب روی لبهای خشکیده ام می ریخت.
سرگروه خواهرانی که دور تختم حلقه زده بودند، یک خانم مسنی بود؛ کمی جلوتر آمد و مقابلم ایستاد و نگاهی به من انداخت، بعد با یک ژست خبرنگاری با لهجه قشنگ شیرازی گفت:
«پِسرم چی شده؟ چِطور زخمی شدی؟»
بسم الله الرحمن الرحیم
سیام فرودینماه (۱۹ آوریل) سالروز وقوع جنایت دولت آمریکا علیه متحصنین فرقهی داوودیها و سوزاندن بیش از هشتاد مرد و زن و کودک است. حضرت آیتالله خامنهای در نماز جمعه ۲۹ خرداد ۱۳۸۸ با اشاره به این حادثه، رفتار و گفتار متناقض دولت آمریکا درباره حقوق بشر را تشریح کردند.
دریافت حجم: 1.58 مگابایت
آن چیزى که در این بین از همه بدتر و زشتتر به چشم من آمد، این حرفهائى بود که به عنوان دلسوزى از حقوق بشر و سختگیرى به مردم، از زبان این دولتمردان آمریکائى صادر شد که: ما از اینکه با مردم چنین رفتار بشود، مخالفیم؛ ما نگرانیم! شما نگران مردمید؟! شما چیزى به نام حقوق انسان را اصلاً قبول دارید؟! افغانستان را کى به خاک و خون کشید و هنوز هم دارد میکشد؟
عراق را کى زیر چکمهى نظامیان خودش تحقیر کرد؟ در فلسطین چه کسى به دولت صهیونیست ظالم این همه کمک سیاسى و مادى کرد؟ در خود آمریکا انسان واقعاً تعجب میکند در زمان دولت همین حزب دمکرات، در زمان ریاست جمهورى شوهر همین بانوئى که حالا اظهار نظر میکند، هشتاد و چند نفر از وابستگان فرقهى داوودى را زنده زنده در آتش سوزاندند