پیکایل،شکار لحظه ها

زیبایی های معنوی و مادی را به یکدیگر نشان دهیم.

 

زیبایی های معنوی و مادی را به یکدیگر نشان دهیم.

پیکایل،شکار لحظه ها

سلام،
پیکایل محلی است برای دیدن و شنیدن زیبایی های معنوی و مادی که کمتر به چشم آمدند و شنیده شده اند. پس با ما همراه شوید.
مطالب پیکایلی:
- نادیدنی:شامل شکار لحظه هایی که توسط
دوربین گوشیم(پیکایل)گرفته شده.{تصاویری
که توسـط گوشیم گـرفته شـده با لوگو وبـلاگ
منتشر میشه و بقیه با ذکر منبع.}
- ناشنیدنی:روایـات، حکایـات و مطـالب دینی
کــم گفته شده و کمتر شنیده شده...!
- طرح: شـامـل پوستـرهــای منــاسبـتی بـا
موضوعات روزهستش.
- وبگردی: معرفی وبلاگ و وب سایت های زیبا
-عرفان های نو ظهور: مطالعاتم در مورد مکاتب
نو ظهور و سردسته هاشون.
-...
یا حق/.

آخرین نظرات
نویسندگان
نشان دوستان
پیوندها

۱۵۶ مطلب توسط «سید امیر علی حیدری» ثبت شده است

ناشنیدنی(32): مناظره جالب امام رضا علیه السلام

شنبه, ۱۹ اسفند ۱۳۹۱، ۱۲:۲۵ ب.ظ

 


 

 بِسْم الِله الْرَّحْمنِ الْرَّحیم

امام رضابه ابن رامین (فقیه) فرمودند: ابن رامین! آن وقت که پیامبراز مدینه خارج شد، کسی را جای خود نگذاشت؟ ابن رامین: چرا علی را جای خود گذاشت. امام رضا: پس چرا به اهل مدینه نفرمود خودتان کسی را انتخاب کنید، چون انتخاب شما خطا نمی شود.

ابن رامین: حضرت پیامبر چون نگران بود اختلاف و درگیری در میان مردم بیفتد.امام رضا فرمودند: خوب چه عیبی داشت، اگر هم اختلافی رخ می داد، هنگامی که از مسافرت به مدینه بر می گشت آن را اصلاح می نمود. ابن رامین: البته عمل آن حضرت که خود جانشین تعیین فرمود، با محکم کاری مناسب تر و منطقی تر بود.

امام رضا فرمودند:بنابراین برای پس از مرگ خود نیز حتما کسی را جای خود قرار داده است؟ ابن رامین: نه این کار را نکرده!!

امام رضا فرمودند: آیا مرگ پیامبراز مسافرتش مهم تر نبود؟ سفر دنیا کوتاه است و سفر مرگ طولانی و ابدی. پس چگونه شد که هنگام مرگ از اختلاف امت خاطر جمع بود  جانشین تعیین نکرد؟! اما در مسافرت چند روزه دنیا خاطر جمع نبود، جانشین تعیین کرد ؟ با این که خود آن حضرت زنده بود  و می توانست اختلافات را اصلاح نماید.

و ابن رامین در مقابل سخنان منطقی امام رضا نتوانست حرفی بگوید و ساکت شد.

بفرمایید حدیث:

حضرت علیفرمودند:  روزیتان ضمانت شده و مامور به کردارید؛ پس مبادا آنچه ضمانت شده،مهمتر ازچیزی باشد که به آن مامورید.

نادیدنی (17): خاری که گل بود...!

جمعه, ۱۸ اسفند ۱۳۹۱، ۱۰:۲۱ ق.ظ
عکس: آینده گل
 

مشکلات دیروز زندگی...تجربه های امروز زندگی میشن واسه ادامه زندگی... ای کاش این سختی ها فقط پوستمون رو کلفت کنند نه دلمون رو...این عکس واقعاً زیباست...چون این توپ خار دار قبل از تبدیل شدن به این حالت، یک گل زیبا بود که پست اول سایتم رو با عکس اون شروع کردم...اینجــــا ببینید
مطمئنم دل این توپ خار نرم و لطیفه...عجب تکاملی داشت این گل.......

 

 

پانوشت:دیگه لازم  نیست واسه متفاوت بودن خودت رو به در و دیوار بزنی، خوب که باشی... متفاوتی...! میگن دنیا بد شده...!؟ بنظرم دنیا همون دنیای خوبیکه میشه ازش بهشت رو گرفت این آدمایه دنیا هستن که خیلی بد شدن...! ما خوب باشیم...

پانوشت2:عجیـــب دنیایی شده دنیای ما! خوباش  بدن، بدش  خوبند... دنیا گولمان نزنه! مبادا بد شیم تا خوب شیم!

از سری مطالبی که در انتقال با برنامه مهاجرت با مشکل بر خورده و اینجا با تاخیر ارسال شده.

طرح(3): غزه کربلای امروز...!

پنجشنبه, ۱۷ اسفند ۱۳۹۱، ۰۱:۰۱ ق.ظ
عکس: غزه کربلای امروز
 

طرح نوشت: "کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا"
هر روز عاشوراست و غزه کربلای امروز است و از آن ندای "هل من ناصر ینصرنی" بخوبی بگوش می رسدو امام زمان است که نظاره می کند که آیا ما مردمان زمان لبیک می گوییم یا نه...! لبیک ما به مردم غزه لبیک به امام زمان است... و این سند حقانیت شیعه است که در طول تاریخ در برابر ظلم کوتاه نیامده و این درسی از درسهای عاشوراست...که اگر ما درس های عاشورا را با شعور و شور نفهمیم، "اللهم العجل لولیک الفرج" ما شبیه دعوت کوفیان خواهد بود که امام را به مسلخ عشق آوردند.
'' لبیک مردم غزه ... و لبیک یا ابا صالح المهدی...

پانوشت: مناسب این لحظات است که دل در تب و تاب است و روضه می خواهد تا به کربلا رود، چه خوب گفت: سید شهیدان اهل قلم که فرمود برای هر کس کربلا و عاشورایی است که او را می خواند..

از سری مطالبی که در انتقال با برنامه مهاجرت با مشکل بر خورده و اینجا با تاخیر ارسال شده.

 

ناشنیدنی(31): یتیم نوازی پیامبر...

چهارشنبه, ۱۶ اسفند ۱۳۹۱، ۱۱:۰۱ ق.ظ

یتیم واژه ای با کول باری از معانی غمبار

بِسْم الِله الْرَّحْمنِ الْرَّحیم

وقتی که جعفر طیار در جنگ شهید شد، خبرش به مدینه رسید. پیامبر خدابه منزل جعفر تشریف آورد، به همسر وی (اسماء بنت عمیس) فرمود: کودکان جعفر را بیاور! رسول گرامی کودکان را در آغوش گرفت و آنها را بویید و گریست. عبدالله فرزند جعفر می گوید: خوب به خاطر دارم آن روز که پیغمبر نزد مادرم آمد، مادرم گفت: یا رسول الله! جعفر به شهادت رسید؟

حضرت فرمودند: آری و خبر شهادت پدرم را به او داد، در آن لحظه که دست محبت بر سر من و برادرم می کشید اشک از دیدگانش می ریخت و درباره پدرم دعا می نمود. سپس به مادرم فرمود: ای اسماء! مایلی به تو مژده بدهم. عرض کرد: آری پدر و مادرم فدایت باد. فرمود: خدای بزرگ در عوض بازوان (قلم شده) جعفر دو بال به او عنایت فرمود تا در بهشت پرواز کند.

ما شیعه چه کسی هستیم؟! اینجا را مطالعه کنید؛

پانوشت: چند روزی رو نیستم و دارم میرم مسافرت...! جای همه دوستان خالی. فقط دعای خیرتون رو دریغ نفرمایید تا انشالله با دست پر برگردم. به امید خدا سعی میکنم عکس های خوبی بندازم و همراه با خاطرات، بعد از برگشتن واستون تعریف کنم.

امّا واسه این مدت که نیستم؛

وبلاگ هروز به روز میشه و مطالبی که از قبل آماده کردم با استفاده از قابلیت" انتشار در آینده" وبلاگ بیان، منتشر میشه. فعلاً خدانگهدار

حجت السلام پناهیان
 

درود بر استاد عزیز، حجت السلام پناهیان که افتخار جهان تشیع هستند، و نشان میدهند که اسلام یعنی علم و علم یعنی اسلام و ابای ندارند از حرف متحجران...خداوند طول عمر با برکت بدهد به استاد گرامی که لحظه ای در شناساندن اسلام حقیقی و حذف خراف گری ها و آداب و رسوم نا بجا از پا نمی نشینند.

عکس نوشت: استفاده استاد از لپ تاپ برای من شگفت انگیز  و عجیب نبود چون کم و بیش با اخلاق استاد آشنا هستم. هنگامیکه بعضی از جوانان به القای جهان غرب مانع رسیدن به تکنولوژی را، ایمان و اعتقاد خود می پنداشتند ترس از دست دادن ایمان و همزمان با آن نرسیدن به تکنولوژی بزرگترین خطر بود. چون کسی که اعتقادش {یعنی مهمترین بعد انسانی} را از دست بدهد برای منحرف شدن از اهداف و از دست دادن چیز های مهم دیگر نیز واکنشی نشان نخواهد داد.

ادامه مطلب؛

پیامبر مکرم اسلام
 

بِسْم الِله الْرَّحْمنِ الْرَّحیم

حضرت محمّدصل الله علیه و آله والسلمبه اصحاب خود فرمودند: الا تبایعونی آیا با من بیعت نمی کنید؟ اصحاب عرض کردند: یا رسول الله! با شما بیعت می کنیم. پیغمبر فرمود: با من چنین بیعت کنید که هرگز از مردم چیزی نخواهید...! بعد از این ماجرا، یاران آن حضرت به قدری مواظب بودند  اگر یکی از آنان سوار بر مرکب بود تازیانه از دستش می افتاد، خودش پیاده می شد، بر می داشت و به کسی نمی گفت آن را به من بده.

امام صادقمی فرماید: شیعیان ما از کسی چیزی درخواست نمی کنند. کسی که بدون نیاز گدایی می کند گویا شراب می خورد. (گناهش مانند شراب خوردن است).

پانوشت: و جز 4 نفر چه کسی به مهمترین بیعتت وفا کرد ای رحمة للعالمین؟! حضرت علیهزاران شاهد در غدیر خم داشت، ولى نتوانست حقّ خود را بگیرد، در حالى که اگر یک مسلمان دو شاهد داشته باشد، حقّ خود را مى‏گیرد!(امام صادق)

نادیدنی (14): گل آشفته از فراق...!

دوشنبه, ۱۴ اسفند ۱۳۹۱، ۱۰:۰۱ ق.ظ
گل آشفته از فراق
 
اللهم عجّل لولیک الفرج
عکس نوشت: گل های آشفته! تمام گل ها از فراق گل نرگس آشفته هستند، فراق  گل نرگس تمام گل های عالم را رنجور و کم عمر کرده، هر گلی که غنچه می شود و باز می شود، سر می گرداند و بدنبال گل نرگس می گردد تا می بیند که نیست غم او را فرا می گیرد و از باز شدن خجل می شود که من بهر چه از گل نرگس زودتر شکفتم...و پــا به پژمردن می گذارد...ولی ما روز به روز...!

 

پانوشت2: شاید آن روز که سهراب نوشت: تا شقایق هست زندگی باید کرد... خبر از  دل پر درد گل نرگس نداشت...!باید اینطور نوشت: چه شقایق و چه گل پیچک و یاس تا نیاید گل نرگس زندگی دشوار است.

از سری مطالبی که در انتقال با برنامه مهاجرت با مشکل بر خورده و اینجا با تاخیر ارسال شده.

ناشنیدنی(29): راز احترام پیامبر به خواهرشان...!

يكشنبه, ۱۳ اسفند ۱۳۹۱، ۱۲:۰۱ ب.ظ

بِسْم الِله الْرَّحْمنِ الْرَّحیم

رسول خدا صل الله علیه و آله والسلمخواهر رضاعی (شیری) داشتند که روزی خدمت حضرت آمد، پیامبر چون او را دید شادمان شد و عبای خود را برای او به زمین پهن کرد و او را روی آن نشانید، سپس به او رو کرد، با گرمی و لبخند با وی به گفتگو پرداخت، تا خواهرش برخاست و رفت. اتفاقا همان روز برادر رضاعی اش نیز آمد. ولی پیغمبرصل الله علیه و آله والسلمبا او مثل خواهرش رفتار نکرد.

شخصی پرسید: یا رسول اللهصل الله علیه و آله والسلمچرا به خواهر بیشتر از برادر احترام نمودید؟ با این که او مرد بود. (یعنی او سزاوار به احترام بیشتر بود). حضرت فرمود: چون خواهرم نسبت به پدر و مادرش بهتر از برادر خدمت می کند. بدین جهت به خواهرم بیشتر از برادر محبت کردم.

بفرمایید حدیث:

حضرت علیفرمودند: ناتوان ترین مردم کسی است که در دوست یابی ناتوان است و از او ناتوان تر آن که دوستان خود را از دست بدهد.

{عکس: چادر}خانم موسوی یکی از پرستاران دوران دفاع مقدس، از میان همه ی تصویر های آن روزها یکی را که از همه ی آن ها در ذهنش پر رنگ تر است، اینچنین روایت می کند:

یادم می آید یک روز که در بیمارستان بودیم، حمله شدیدی صورت گرفته بود. به طوری که از بیمارستان های صحرایی هم مجروحین زیادی را به بیمارستان ما منتقل می کردند. اوضاع مجروحین به شدت وخیم بود.

در بین همه آنها، وضع یکیشان خیلی بدتر از بقیه بود. رگ هایش پاره پاره شده بود و با این که سعی کرده بودند زخم هایش را ببندند، ولی خونریزی شدیدی داشت. مجروحین را یکی یکی به اتاق عمل می بردیم و منتظر می ماندیم تا عمل تمام شود و بعدی را داخل ببریم.وقتی که دکتر اتاق عمل این مجروح را دید، به من گفت که بیاورمش داخل اتاق عمل و برای جراحی آماده اش کنم.

من آن زمان چادر به سر داشتم. دکتر اشاره کرد که چادرم را در بیاورم تا راحت تر بتوانم مجروح را جابه جا کنم. همان موقع که داشتم از کنار او رد می شدم تا بروم توی اتاق و چادرم را دربیاورم، مجروح که چند دقیقه ای بود به هوش آمده بود به سختی گوشه چادرم را گرفت و بریده بریده و سخت

گفت: من دارم می روم که تو چادرت را در نیاوری. ما برای این چادر داریم می رویم... چادرم در مشتش بود که شهید شد. از آن به بعد در بدترین و سخت ترین شرایط هم چادرم را کنار نگذاشتم.

پانوشت: زمانیکه که دشمن به جانمان حمله کرد، شهدا ما را شرمنده کردند...نکند این روزها که دشمن به نانمان حمله کرده، شرمنده شهدا شویم...

ما که همینطوری شرمنده شهدا هستیم و بی پاسخیم، اما وای به حال مسئولین فرهنگی این کشور که باید پاسخگوی اصلی شهدا باشن تو قیامت؟! جالب اینجاست که خیالات شفاعت در سر می پرورانیم!؟

منبع: جهـان نیوز

نادیدنی(13): علمکی که 11 مشترک دارد؛

يكشنبه, ۱۳ اسفند ۱۳۹۱، ۱۱:۱۸ ق.ظ
مشترکین نمونه گاز
{بدون شرحــــ...}

پ.ن: یادش بخیر بچه که بودیم سبیل می کشیدیم برای خودمان با مداد، خودکار و زغال تا شبیه پدرمان شویم... ولی حالا افسوس ابرو ور می دارند تا شبیه مادرانشان!!! شوند..

از سری مطالبی که در انتقال با برنامه مهاجرت با مشکل بر خورده و اینجا با تاخیر ارسال شده.

مطالب مشابه؛
تیرک سرگردان اداره برگ.مقصر اصلی پیدا شد؛


{بدون شرحـــــ...!}

نا شنیدنی(28): قطره های اشک علی علیه السلام

شنبه, ۱۲ اسفند ۱۳۹۱، ۱۱:۰۱ ق.ظ

بِسْم الِله الْرَّحْمنِ الْرَّحیم

روایت شده در بحارالانوار؛ یکی از اصحاب علیبنام (حبه عرنی) می گوید: شبی من با (نوف) در صحن حیاط دار العمارة کوفه خوابیده بودیم، اواخر شب بود ناگاه دیدیم علیآهسته از داخل عمارت بیرون آمد وحشت فوق العاده او را فرا گرفته، قادر نیست توازن خود را حفظ کند، دست خود را به دیوار نهاده مانند افراد واله و حیران به آسمان نگاه می کند و این آیات را تلاوت می کند:

هر آینه در آفرینش آسمانها و زمین و آمد و شد شب و روز ، خردمندان راعبرتهاست(190)آنان که خدا را ایستاده و نشسته و به پهلو خفته ، یاد می کنند و در آفرینش آسمانها و زمین می اندیشند : ای پروردگار ما ، این جهان را به بیهوده نیافریده ای ، تو منزهی ، ما را از عذاب آتش بازدار(191)ای پروردگار ما ، هر کس را که به آتش افکنی رسوایش کرده ای و ظالمان را، هیچ یاوری نیست(192)ای پروردگار ما ، شنیدیم که منادیی به ایمان فرا می خواند که به پروردگارتان ایمان بیاورید و ما ایمان آوردیم پس ، ای پروردگار ما ، گناهان ما را بیامرز و بدیهای ما را از ما بزدای و ما را با نیکان بمیران(193)ای پروردگار ما ، عطا کن به ما آنچه را که به زبان پیامبرانت به ما وعده داده ای و ما را در روز قیامت رسوا مکن که تو وعده خویش خلاف نمی کنی(194)
{آیات شریفه 190 تا 194 سوره مبارکه آل عمران}

حبه عرنی می گوید: علیمکرر ای آیات را زمزمه می کرد و آنچنان دل باخته این زیبایی ها و آفریننده این همه عظمت گردیده بود و چنان از خود بی خود شده بود که گویی هوش از سرش پریده است. حبه و نوف، هر دو در بستر خویش آرمیده و این منظره حیرت انگیز را نظاره می کردند. تا علیکم کم به خوابگاه حبه نزدیک شد و فرموند: حبه! خوابی یا بیدار؟

ادامه مطلب؛

نا دیدنی(8): انــــار اهل ایران است!

جمعه, ۱۱ اسفند ۱۳۹۱، ۱۲:۰۰ ب.ظ

نادیدنی (31): مقصر اصلی پیدا شد؛

جمعه, ۱۱ اسفند ۱۳۹۱، ۰۸:۰۰ ق.ظ

{عکس؛مقصر پیدا شد...!}مقصر اصلی پیدا شد؛

وقتی این تابلو رو هنگام رانندگی دیدم، کم مونده بود شاخ در بیارم...! حیفم اومد پیکایل ازش عکس نگیره، چون سوژه ی جالبی بود واسه همین تو مسیر برگشت ماشین رو اونور خیابون نگه داشتم و امدم ازش عکس بگیرم.

فکر کنم تو جشنواره فیلم و عکس همراه تهران هم خودی نشون بده!!

القصه؛ بالاخره زد و مقصر تمام اتفاقات پیدا شد. گویا موضوع از این قراره که بعد از جدول کشی و  آسفالت خیابون تیرک برق مونده کنار جدول تو خیابون و اداره برق مدت زیادی که نسبت به جابجایی اون اقدامی نکرده البته جدای تلخند بودن عکس واقعاً باعث تأسف که این اتفاق بین دو اداره برق و سازمان شهرداری اتفاق افتاده.

در ادامه مطلب عکس کامل را ببینید و به خواندن ادامه دهید...

طرح (1): تا می توانیم تو را می نگریم روح الله

پنجشنبه, ۱۰ اسفند ۱۳۹۱، ۰۹:۴۷ ب.ظ

شاعر: عبدالمهــدی حیــران

ادامه مطلب؛

ناشنیدنی (27): ضجه شیطانـــ....

چهارشنبه, ۹ اسفند ۱۳۹۱، ۱۱:۲۶ ب.ظ

{عکس:در محضر خدا}رسول اکرمصل الله علیه و آله والسلمفرمودند: هنگامی که خداوند از بنده اش راضی شد به عزرائیل می فرماید: از جانب من نزد فلانی برو و روح او را برایم بیاور، آنچه که از اعمال نیک انجام داده است، کافی است. من او را امتحان نمودم و او را در جایگاه ارجمندی که مورد علاقه من است ، یافتم.

عزرائیل همراه پانصد فرشته که با آنها شاخه های گل و  دسته های ریشه دار گل زعفران است از بارگاه الهی به زمین نزول می کنند و نزد آن بنده صالح می آیند و هر کدام از آن فرشتگان از او به چیزی بشارت می دهند که دیگری به چیز دیگر بشارت می دهد.
 

در آن هنگام فرشتگان با شاخه های گل و دسته های زعفران که در دست دارند برای خروج روحش، از دو طرف و در دو صف طولانی می ایستند، تا با چنین جلال و شکوه، از روح آن بنده ی صالح خداوند استقبال کنند.

در ادامه مطلب به خواندن ادامه دهید...

نادیدنی (30): لانه قارچ بر روی درخت...!

سه شنبه, ۸ اسفند ۱۳۹۱، ۱۱:۲۳ ب.ظ

لانه قارچ بر روی درخت
{بدون شرحــــــــــــ...}

بی ربط:

چون حال بدم در نظر دوست نکوست              دشمن ز جفا گو، ز تنم برکن پوست

چون دشمن بیرحم فرستاده ی اوست        بد عهدم اگر ندارم این دشمن دوست

غازی ز پی شهادت اندر تک و پوست          وان را که غم تو کشت فاضلتر ازوست

فردای قیامت این بدان کی ماند           کان کشتهٔ دشمنست و آن کشتهٔ دوست؟

 حضــرت سعــــدی(ره)

 

 

حضرت موسی علیه السلام
 
در قوم بنی اسرائیل کافری بود که مدت های مدیدی در کفر و زندقه(الحاد و بی دینی) گذرانید. روزی حضرت موسیعلیه السلامبرای مناجات با خدای به کوه طور می رفت، آن کافر حضرت را در راه رفتن ملاقات نمود و به ضحرت موسیعلیه السلامعرض کرد: قصد رفتن به کجــا را داری؟حضرت فرمود: اراده ی مناجات با خدای سبحان را دارم. کافر عرض کرد: من برای خدایت پیغامی دارم.آن را به خدای خود بازگو.
 
حضرت موسیعلیه السلام با روی گشاده قبول کرد!  کافر عرض کرد: ای موسی! به خدای خودت بگو مرا از خدایی تو ننگ و عار می آید و اگر تو روزی دهنده ی من هستی مرا به روزی تو احتیاج و درکار نیست! حضرت موسیعلیه السلاماز گفته او پریشان و متغییر الحال شده و به جانب کوه طور حرکت کرد...
 
و بعد از مناجات با قاضی الحاجات شرم داشت که آن کلمات را که آن کافر گفته بود در محضر خدا بیان کند. پس از جانب خداوند، خطاب رسید ای موسی چرا پیغام بنده ی مرا نرساندی؟ آن بنده ای که با ما بیگانگی می نماید و از خدایی ما روی گردان است؟

در ادامه مطلب به خواندن ادامه دهید...

سلام؛

طی سالیان اخیر شنیده بودم شایعه هایی رو که در مورد حضرت آیت الله بهجت (ره) نسبت به مقام معظم رهبری گاه گداری می زنن ، اما به حدی بی اساس بنظر می رسید که گوینده نیز با شک و تردید به اظهار اون می پرداخت و معلوم بود که خود به حرفی که زده اعتقادی ندارد و نیازی به برهان و دلیل برای رد بنظر نمی رسید و صرفاً به عنوان یک نقل شایعه بی اساس مطرح می شد؛

 

امّا وقتی دروغ را زیاد تکرار کنید مردم باور می کنند.

ایام گذشت تا چند روز پیش از زبان کسی شنیدم، که بدون تردید این سخن را به زبان می آورد و با شخصیت مذهبی و با صفایی که ایشون داشتند، بعید بود این شایعه در ایشون اثر کرده و باورشان شده باشد...! موضوع شایعه از این قرار هست که در جلساتی که مقام معظم رهبری با حضرت آیت الله بهجت(ره) دارند بین ایشان پرده ای نصب می شود...! که یعنی چه شود؟! تا ضمیر آقا دیده نشود...!

در ادامه مطلب به خواندن ادامه دهید...

ناشنیدنی (25): بنده شیطانــــ و لبیک او...!

شنبه, ۵ اسفند ۱۳۹۱، ۱۲:۰۲ ب.ظ

شیطان؛ راهنمای وادی جهنم
 

در یکی از روستاهای اصفهان، مردی در حال مرگ بود. او را رو به قبله گذاشتند تا آماده مرگ شود، از قضای ربانی در آن روستا عالم زاهدی بود پیش او رفتند و از او خواستند که بر بالین آن مرد بیاید و شهادتین را به او تلقین کند و او نیز چینین کرد و بر بالین فرد محتضر خاضر شد؛

آن عالم زاهد می گوید من بر بالین محتضر رفتم و شهادتین را به او تلقین کردم و به او گفتم: بگو "لااله الا الله" او هم گفت لا اله الا الله...! در این هنگام ناگهان از گوشه ای اتاق صدای کسی را شنیدم  که گفت: بنده من راست می گوید! با تعجب به محتضر گفتم: بگو، یا الله او گفت. دوباره صدای آن شخص را شنیدم که گفت: لبیک ای بنده من! من از این وضع بسیار نگران شده و در وجودم احساس ناراحتی می کردم و با تعجب سوال کردم:

تو کیستی که این محتضر که یا الله می گوید تو در جوابش لبیک می گویی؟! گفت من خدایش هستم و او بنده خاص من است و ساالها  از من اطاعت و فرمانبرداری کرده و یک عمر غلام حلقه به گوش من بوده است. پرسیدم مگر تو کیسی؟

گفت من شیطان هستم...!

 

وَمِنَ النَّاسِ مَن یُجَادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَیَتَّبِعُ کُلَّ شَیْطَانٍ مَّرِیدٍ ﴿۳﴾سوره مبارکه حج و برخى از مردم در باره خدا بدون هیچ علمى مجادله مى‏کنند و از هر شیطان سرکشى پیروى مى‏نمایند.

وَ مَنْ یَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطاناً

فَهُوَ لَهُ قَرین‏(36) سوره مبارکه زخرف

 و هر کس از یاد [خداى] رحمان دل بگرداند بر او

شیطانى مى‏گماریم تا براى وى دمسازى باشد.