ناشنیدنی:اهل سقیفه گواهى میدهند، کافر بوده اند
بسم الله الرحمن الرحیم
«...قَالُواْ أَیْنَ مَا کُنتُمْ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ قَالُواْ ضَلُّواْ عَنَّا وَشَهِدُواْ عَلَى أَنفُسِهِمْ أَنَّهُمْ کَانُواْ کَافِرِینَ»
چون فرستادگان ما { فرشتگان مرگ} نزدشان آیند که جانشان بگیرند، گویند: کجایند آنچه جز خدا مىخواندید؟ گویند: از ما گم و ناپدید شدند، و بر خویشتن گواهى دهند که کافر بوده اند.
آیه شریفه سوره مبارکه 37 اعراف، علت باز شدن زبان انسان به اقرار و گفتن حقایق در لحظه مرگ رو آشکار می کنه، هنگامی که دیگه انسان نمی تونه مرگ رو از خودش دور کنه و از ترس شروع به اقرار می کنه... . اصحاب سقیفه هرکدام در لحظه مرگ لحظاتی مشابه حادثه زیر رو سپری کردند و به حقایقی اقرار کردند که دلیل غصب خلافت و کینه اونها از حضرت علی رو روشن می کنه... .
اهل سقیفه گواهى میدهند، کافر بوده اند...
أبان می گوید شنیدم که سلیم بن قیس می گفت: از عبدالرحمن بن غنم پدر زن معاذ بن جبل که از فقیه ترین و پر تلاش ترین فرد اهل شام بود شنیدم که گفت: معاذ بن جبل {از غاصبین خلافت} از مرض طاعون مرد و من هنگام مرگش نزد او بودم. آن روز مردم درگیر بیماری طاعون بودند هنگام احتضار معاذ در زمان خلافت عمر بن خطاب جز من کسی در خانه او نبود و من شنیدم که در آن حال پیوسته می گفت: وای بر من.
من پیش خود گفتم: بیماران طاعونی دچار هذیان شده و سخن بیهوده می گوید و حرف های عجیب می زنند برای همین از معاذ پرسیدم: خدا تو را بیامرزد! آیا هذیان می گویی؟ گفت نه. گفتم پس چرا اه و واویلا می کنی؟ گفت: به خاطر قبول ولایت دشمن خدا در مقابل ولی خدا.
{اینجا} در ادامه مطلب به خواندن ادامه دهید... .
گفتم: آن ها چه کسانی هستند؟ گفت: من ولایت عتیق{خلیفه اول} و عمر را در مقابل خلیفه رسول خدا وصی او یعنی علی بن ابیطالب پذیرفتم. گفتم: حتماً هذیان می گویی گفت: ای پسر غنم به خدا قسم هذیان نمی گویم. این رسول خدا و علی هستند که {اکنون در حضور من} می گوید: ای معاذ بشارت باد آتش بر تو و آن یارانت که گفتند: اگر رسول خدا بمیرد و یا کشته شود از دسترس علی دور می کنیم تا به آن دست نیابد، یعنی تو و عتیق و عمر و ابو عبیدالله و سالم.
گفتم: ای معاذ شما کی چنین سخن گفتید؟ او گفت: در حجة الوداع بود که گفتیم: تا وقتی زنده ایم یکدیگر را در مقابل علی یاری می کنیم تا او به خلافت نرسد. هنگامی که رسول خدا رحلت نمود من به آنان گفتم: من قوم خودم یعنی انصار را با شما همراه می کنم و شما نیز قریش را با من همراه کنید.
در زمان رسول خدا نیز بشیر بن سعد و اسید بن حضیر را برای این کار دعوت کرده بودم. آن ها هم در این مورد با من بیعت کرده بودند. من {دوباره} گفتم: ای معاذ حتماً دچار هذیان شد ه ای او هم گفت: صورتم را بر خاک بگذار بعد شروع کرد به وای و ویلا گفتن و آن قدر گقت که بالاخره از دنیا رفت.
«وَلَقَدْ کُنتُمْ تَمَنَّوْنَ الْمَوْتَ مِن قَبْلِ أَن تَلْقَوْهُ فَقَدْ رَأَیْتُمُوهُ وَأَنتُمْ تَنظُرُونَ »
پیش از آنکه مرگتان فرا رسد تمنای مرگ می کردید ، اینک مرگ را دیدید و در آن می نگرید
{سوره مبارکه آل عمران آیه شریفه 143}
منبع: کتاب اسرار خاندان محمد رسول الله صفحه
279{سخنان اصحاب سقیفه هنگام مردن}
اما متن بالای هدر که نام بلاگ هست اومده روی عکسی که گذاشتم.
چگونه متن رو بردارم که تنها عکس باشه با متن زیریش که توضیحات بلاگ است؟