ناشنیدنی: 313 مرد پیشکش، 4 تا به زور جور شد... .
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام، این روزها بد جوری دل گرفته است، راستی چه رابطه ای میان مادر، در و دل ما هست، که اینگونه بغض گلو را می فشارد، بغضی از جنس بغضی که علی در چاه فریادش می زد... .گاه با اعتراض از دل می پرسم مگر 313 نفر مرد چقدر زیاد است که یکجا جمع نمی شوند! جواب اینجاست، سختی مرد شدن در حدیث سلیم است؛ حدیث سلیم از سلمان دل را پاره پاره می کند، پیامبر خدا سالها تلاش کرد، امّا جز 4 نفر به یاری علی نشتافتند، مرحبا عرب چه خوب مزد رسالت اش را دادید... .{1}
سلمان می گوید: هنگامی که شب فرا رسید علیحضرت زهرارا بر چهارپایی سوار نمود و دست حسن و حسینرا گرفت وا حدی از اهل بدر و مهاجر باقی نماند مگر آن که به در خانه هایشان رفت و حق خود را با آنان یاد آوری نمود و آنان را به یاری خویش فراخواند و جز چهل و چهار نفر کسی به او جواب مثبت نداد. علیبه آن چهل و چهار نفر فرمود: «فردا صبح با سرهای تراشیده و در حالی که سلاح به همراه دارند برای بیعت با او تا سر حدّ مرگ به نزدش بروند.»
صبح که فرا رسید هیچکدام از آنان به عهد خود وفا نکردند جز چهار نفر. سلیم می گوید: به سلمان گفتم؛ آن چهار نفر که بودند؟ سلمان گفت: ابوذر و مقداد و زبیر بن عوام. شب بعد نیز علیبه سراغ آنان رفت و سوگندشان داد. آنها گفتند: فردا صبح نزدت خواهیم آمد ولی هیچکس جز ما چهار نفر نیامد. شب سوم نیزعلینزد آنان رفت و باز جز ما چهار نفر کسی نزد او نیامد. وقتی علیبد عهدی و بی وفائی آنان را دید خانه نشینی اختیار کرد و به جمع آوری و تنظیم قرآن روی آورد و تا وقتی قرآن را که قبلاً در اوراق و چوب و کاغذ نوشته شده بود یک جا جمع نکرد از خانه اش بیرون نیامد.
هنگامی که علیقرآن را جمع کرده و با دست خویش شأن نزول و تأویل و تفسیر آن و نیز ناسخ و منسوخ آن را می نوشت ابوبکر کسی را نزد او فرستاد تا از خانه بیرون بیاید و با وی بیعت کند،علیفرستاده او را با ای جواب بازگرداند : « من مشغول گردآوردی قرآن هستم و نزد خود سوگند یاد کرده ام تا کار تألیف و جمع آوری قرآن را به پایان نبرده ام عبایی بر دوش نیازندازم مگر برای نماز.
در ادامه مطلب به خواندن ادامه دهید {اینجا}
پس چند روز او را رها کردند و آن حضرت قرآن را در یک پارچه جمع کرده و آن را مهر کرد سپس از خانه خارج شد و به سوی مردم که به همراه ابوبکر در مسجد رسول خداجمع شده بودند رفت و با بلندترین صدایی که داشت فرمودند: ای مردم از زمانی که رسول خداوفات نمود و من او را غسل دادم پیوسته مشغول گردآوری قرآن بودم تا اینکه تمام آن در همین پارچه واحد جمع کردم. هیچ آیه را خداوند بر پیامبر نازل نکرده مگر اینکه آن را جمع کردم، و در این کتاب آیه ای نیست مگر ان که رسول خدا آن را برایم قرائت فرموده و تأویل آن را به من آموخت.
آنگاه به مردم فرمود: {این ها را گفتم} تا فردا نگویید که ما از این مسئله غافل بوده ایم و در روز قیامت نگویید که من شما را به یاری خویش نخواندم و حق خود را به یاد شما نیاوردم و شما را به کتاب خدا از ابتدا تا انتهایش دعوت نکردم. عمر بهعلیگفت: آنچه از قرآن نزد ما هست ما را از آنچه تو به سویش می خوانی کفایت می کند.
پس از این سخنان علی وارد خانه اش شد. عمر به ابوبکر گفت : کسی را نزد علی بفرست که او باید بیعت کند زیرا تا او بیعت نکرده ما چیزی را صاحب نشده ایم! وا اگر بیعت کند از جانب او آسوده خوایم شد. پس ابوبکر کسی را نزد علیفرستاد که: {ای علی} خلیفه رسول خدارا اجابت کن! فرستاده پیام ابوبکر را به علی رسانید و آن حضرت در جواب فرمود: سبحان الله، چه زود بر رسول خدا نسبت دروغ دادید ، همانا ابوبکر و اطرافیانش به خوبی می دانند که خدا و پیامبرش جز من کسی را خلیفه قرار نداده اند.
فرستاده سخن علی را به ابوبکر خبر داد. ابوبکر گفت: برو به او بگو امیرالمومنین ابوبکر! تو را خواسته است. فرستاده پیام را به علیرسانید و حضرت در جواب فرمود: سبحان الله ، به خدا قسم از آن عهد، زمانی نگذشته که فراموش شود، به خدا سوگند او به خوبی می داند که کسی جز من صلاحیت این نام{امیرالمومنین} را ندارد و رسول خدابه آن هفت نفر که ابوبکر هم جز انها بود امر فرمود که به عنوان امیرالمومنین به من سلام دادند و او و رفیقش عمر که او نیز از آن هفت نفر بود پرسیدند: آیا این حقی از جانب خدا و رسول خداست؟
حضرت به آن دو پاسخ داد : بله این حقی است که جانب خدا و پیامبرش به علی داده اند و همانا او امیر مومنان وآقای مسلمانان و صاحب پرچم سفید رویان است و خداوند او را در قیامت کنار صراط می نشاند و او و دوستانش را وارد بهشت و دشمنانش را وارد جهنم می کند. فرستاده به نزد ابوبکر رفت و سخنان علی را به او خبر داد.
سلمان گفت: آن روز آن ها از علی دست برداشتند. شب که فرا رسید علی حضرت زهرا را سوار چهار پایی نمود و دست پسرانش حسن و حسین را گرفت و احدی از اصحاب رسول خدارا باقی نذاشت مگر اینکه به در خانه تک تکشان رفت و آنان را درباره حق خود به خدا سوگند داد و به یاری خود طلبید ولی هیچ کسی جز ما چهار نفر جوابش را نداد ما چهار نفر سرهای خود را تراشیدیم و خود را مهیای یاری او کردیم و از میان ما زیبر عقیده بیشتری به یاری او داشت. هنگامی که امیرالمونین دید مردم او را تنها گذاشته و یاری او را ترک نوده اند و همگی با ابوبکر هم دست شده و او را بزرگ می شمارند، خانه نشینی را برگزید... .
پاورقی:
منبع: کتاب اسرار خاندان محمد رسول الله صفحه 76
نا مربوط نیست:
- اولین کسی که با خلیفه اول بیعت کرد، که بود؟- اهل البیت علیهم السلام و توسل شیطان به ایشان!