پیکایل،شکار لحظه ها

زیبایی های معنوی و مادی را به یکدیگر نشان دهیم.

 

زیبایی های معنوی و مادی را به یکدیگر نشان دهیم.

پیکایل،شکار لحظه ها

سلام،
پیکایل محلی است برای دیدن و شنیدن زیبایی های معنوی و مادی که کمتر به چشم آمدند و شنیده شده اند. پس با ما همراه شوید.
مطالب پیکایلی:
- نادیدنی:شامل شکار لحظه هایی که توسط
دوربین گوشیم(پیکایل)گرفته شده.{تصاویری
که توسـط گوشیم گـرفته شـده با لوگو وبـلاگ
منتشر میشه و بقیه با ذکر منبع.}
- ناشنیدنی:روایـات، حکایـات و مطـالب دینی
کــم گفته شده و کمتر شنیده شده...!
- طرح: شـامـل پوستـرهــای منــاسبـتی بـا
موضوعات روزهستش.
- وبگردی: معرفی وبلاگ و وب سایت های زیبا
-عرفان های نو ظهور: مطالعاتم در مورد مکاتب
نو ظهور و سردسته هاشون.
-...
یا حق/.

آخرین نظرات
نویسندگان
نشان دوستان
پیوندها

۸ مطلب در بهمن ۱۳۹۱ ثبت شده است

khatati
 
روزی امام حسنعلیه السلامبا برادرش امام حسینعلیه السلام مشغول نوشتن بودند. امام حسنعلیه السلام به برادرش امام حسین علیه السلام گفت: خط من بهتر از خط تواست! حسینعلیه السلام:فرمود نه، خط من بهتر است. هردو گفتند حالا که این طور است مادرمان فاطمهعلیها السلامدر حق ما قضاوت کند. بایکدیگر پیش مادر گرامیشان رفتند و فرمودند: مادر جان! خط کدامیک از ما بهتر است؟ زهرای مرضیه برای این که هیچ کدامشان ناراحت نگردند، قضاوت را به عهده امیر المؤمنین گذاشت و فرمود: بروید از پدرتان بپرسید.
 
و آن دو نیز خدمت پدر آمده و سوال را تکرار کردند. علیعلیه السلاماحساس کرد اگر قضاوت کند یکی از آنان ناراحت خواهد شد، از این رو فرمود: عزیزانم بروید از جدتان پیامبر اکرمصل الله علیه و آله والسلمبپرسید. آن دو بزرگوار بار دیگر پیش پدر بزرگشان رفته و سوال خود را تکرار نمودند. پیامبر گرامی نیز فرمودند من درباره شما قضاوت نمی کنم، مگر این که از جبرئیل بپرسم.


جبرئیل خدمت رسول خدا رسید عرض کرد: یا رسول الله! من هم در بین ایشان قضاوت نمی کنم باید اسرافیل بین آنان قضاوت کند. اسرافیل نیز گفت: من نیز تا از خداوند پرسش نکنم، قضاوت نخواهم کرد. اسرافیل از خدواند پرسید: خدایا! خط حسن بهتر است یا خط حسین؟ خطاب آمد: قضاوت به عهده مادرشان فاطمهعلیها السلاماست باید بگوید خط کدام یک از آنان بهتر است.
 
حضرت فاطمهعلیها السلامفرمود: عزیزانم دانه های این گردن بند را میان شما پراکنده می کنم هر کدام از شما بیشترین دانه ها را جمع کند خط او  بهتر است. آنگاه دانه های گردن بند را پراکنده کرد، خداوند به جبرئیل دستور داد به زمین فرود آمده دانه های گردن بند را بین ایشان تقسیم کند تا هیچ کدام آن دو بزرگوار رنجیده خاطر نشود. جبرئیل نیز برای احترام و تعظیم ایشان امر خدا را بجا آورد.
 
منبع:بحارالانوار  ب: ج 100

پانوشت: تا زمانیکه به عشق خدا کار نکنی، خلیفة الله که نیستی هیچ، جاگیر هم هستی! کرم ابریشم برای پروانه شدن است و انسان برای آدم شدنــــــــ...!

نادیدنی (25):چراغهای آسمان، زینتی زیبا...

پنجشنبه, ۲۶ بهمن ۱۳۹۱، ۰۴:۰۲ ب.ظ
//bayanbox.ir/id/1605495431835980182?view
 
 
و در حقیقت، آسمان دنیا را با چراغهایى زینت دادیم و آن را مایه طرد شیاطین [= قواى مزاحم‌] گردانیدیم و براى آنها عذاب آتش فروزان آماده کرده‌ایم.    سوره الملک - آیه 5

وَلَقَدْ زَیَّنَّا السَّمَاءَ الدُّنْیَا بِمَصَابِیحَ     - الملک:5

 5And We have certainly beautified the nearest heaven with stars 67:5
بفرمایید حدیث:
قال رسول اللهصل الله علیه و آله والسلم: علیعلیه السلام یظهر فی الجنة کالکواکب الصبح لااهل الدنیا
حضرت محمد
صل الله علیه و آله والسلمفرمودند: علیعلیه السلامدر بهشت می درخشد، همانگونه که ستارگان برای اهل زمین می درخشند.
 
 
پانوشت: این روزها زیاد حرف زدن بلای جان بعضی ها شده؛ برای آنان است:
بهتر خواهد بود که حرف نزنیم و سر بزیر باشیم هرچند بگویند احمقیم، نه اینکه حرف بزنیم و مردم مطمئن شوند که احمقیم.

 

برداشت اول؛

          صحابه ای از صحابه حضرت محمدصل الله علیه و آله والسلمرا برای حکومت به شهر مدائن فرستادند، او سوار بر الاغش نحیفش شد و تنها راه شهر مدائن را در پیش گرفت. مردم مدائن که قبلاً اطّلاع پیدا کرده بودند که حاکم جدیدی عازم مدائن شده است، از تمام طبقات به جهت استقبال جلو راه آمدند و انتظار تشرفش را داشتند، مدتی گذشت امّا خبری نشد تا اینکه مردی را از دور دیدند که سوار بر الاغی است و به طرف شهر می آید. مرد نزدیک و نزدیک شد تا به مردم استقبال کننده رسید؛

 

از او سوال کردند که ای مرد، امیر مدائن را در کجا ملاقات کردی؟ او پرسید امیر مدائن کیست؟ گفتند صحابه ای از صحابه پیغمبرصل الله علیه و آله والسلماست. صحابه با کمال فروتنی گفت: امیر را نمی شناسم ولی صحابه رسول خدا منم. همه با احترام از اسب ها پیاده شدند و مرکب ها را پیش آوردند. صحابه گفت برای من همین الاغ بهتر است.

 

این حرف را زد و وارد شهر شد. بزرگان خواستند او را به قصر حکومتی ببرند امّا صحابه خودداری کرد و گفت  من امیر نیستم که وارد دار الاماره شوم، سپس صحابه دکانی را از صاحبش اجاره کرد و همان جا را جایگاه خود قرار داد و نشست و بین مردم حکومت و قضاوت می نمود. تشکیلات زندگی او عبارت از پوسته یی بود که بر رویش می نشست و آفتابه ای برای تطهیر داشت، اعصایی نیز به همراه آورده بود که هنگام را رفتن بر آن تکیه می کرد.

در ادامه مطلب به خواندن ادامه دهید...


بدون شــــرح اســت این عکــس امّا بـدون معنی نیســت برای آنـان که دل به انحراف

و برگشت فرزندان این ملت از خط و راه امام راحل(ره) و شهدا عزیز دل خوش کرده اند.

ناشنیدنی (21):انقلابــــ... مرهون دلهای عاشق..!

سه شنبه, ۱۷ بهمن ۱۳۹۱، ۱۱:۰۲ ب.ظ
{عکس: وصیت نامه امام}
 
این روزها حال و هوای پیروزی انقلاب همه جارو پر کرده, شور و شعفی وصف ناشدنی به دل ها افتاده. دل انگار که می خواهد با یار سفر کرده نجوا کند دلش تنگ نگاه های گرم پدارانه ای است که او را از همه بدی ها نجات داد و موجب عزت و شرف فرزندان ملت شد. حال بدون او با سوز و گدازی که هیچ سرمای و آبی آن را خنک نمی کند بی او چشم به آینده دوخته و فقط گرمی حضور مردی الهی همچو خودش این دل را زنده نگه داشته.. این دل چگونه سر می کرد بدون اون اگر یاری به مهربانی او نبود...

اماما در این روزها  جای خالیت بیشتر از هر موقع و هر زمان حس میشود. ما به شما لبیک گفته ایم و ادامه لبیکمان با امام خامنه ای تا ظهور آقا امام زمان(عج) ادامه خواهد داشت.  مژده ای امام خوبیها خبری دارم... هر چند شاید خبری که می خواهم بدهم اولش تلخ است ولی آخرش خوش است و شیرین.  تلخیه اولش به خاطر این است که بعضی از هم قطاران انقلاب پیاده شده اند و  کورمال کورمال با بی بصیرتی هر چه تمام پیش خود فکر کرده اند که ریز علی فداکارند و جلوء این قطار عظیم انقلاب که ملت مسافران آنند تا ایستگاه ظهور، تمام قد ایستاده اند!! و حال آنکه دل های دهقانان فدارکار ما از دست آنها خون است.


گویا نمی دانند ارزش آنها تا بدانجا بود که خادم نظام مقدس اسلامی بوداند. امـّــا مژده و خبر خوش اینکه یاران با اخلاص انقلاب و ثمره های انقلاب به پیروی از ولی امر خودشون جلوی فتنه های اینان را گرفته اند و اکنون در حال مبارزه با فتنه و انحرافی جدیدند که انشالله به پیروی از از ولی امر خود در این مرحله نیز پیروز خواهند شد که تو خود، خوب گفته ای: پیرو ولی فقیه باشید تا صدمه ای به انقلاب و کشور وارد نشود. و ما این درس را خوب یاد گرفته ایم.

در ادامه مطلب به خواندن ادامه دهید...

 

بِسْم الِله الْرَّحْمنِ الْرَّحیم
سلام عرض می کنم خدمت همه دوستان عزیز و تبریک میگم میلاد فرخنده پیامبر مهر و رحمت حضرت محمد مصطفی صل لله علیه و آله و امام صادق (علیه السلام) رو، امیدوارم توفقیق بندگی و اطاعت از من و شما سلب نشه و خداوند مهر و محبت به قرآن و خاندان عصمت و طهارت رو تو دلامون روز افزون بکنه... الهی امین...


یکی روایتی زیبایی جدیداً از امام حسن مجتبی علیه السلام  در بحارالانوار دیدم در باب نحوه و سبک زندگانی امام هستش.گاه انسان امکان داره در اشتباه بیفته و از جمله " دنیا زندان مومن است" برداشت غلطی بکنه و مشکلات خودش رو پای قضا و قدر و تقدیرات الهی بگذاره و بگه مشکلات دنیا و زندانی شدن در زنجیره مشکلات دنیا جزو مقدرات الهی و حتمیات که تلاش برای برون رفت از اون بیهوده استــ...!

اما این امامان معصوم هستند که نحوه صحیح زندگی کردن رو به ما آموخته اند و خدا رو شکر می گم که مارو از دوستداران، محبین و شیعیان امامان نور و رحمت علیهما السلام قرار داده تا در متشابهات و مشکلات گمراه و سرگردان نشیم. حرف رو بیش از این طولانی نمی کنم با هم این داستان رو می خونیم:

 

روزی امام حسن مجتبی علیه السلام پس از شستشو، لباسهای نو و پاکیزه ای پوشید و عطر زد. در کمال عظمت و وقار از منزل خارج شد. به طوری که سیمای جذابش هر بیننده را به خود متوجه می ساخت، در حالی که گروهی از یاران و غلامان آن حضرت در اطرافش بودند. از کوچه های مدینه می گذشت، ناگاه با پیرمرد یهودی که فقر او را از پای در آورده و پوست به استخوانش چسبیده، تابش خورشید چهره اش را سوزانده بود. مشک آبی به دوش داشت و ناتوانی اجازه راه رفتن به اونمی داد، فقر و نیازمندی شربت مرگ را در گامش گوارا نموده بود، حالش هر بیننده را دگرگون می ساخت، حضرت را در آنجلال و جمال که دید گفت:

در ادامه مطلب به خواندن ادامه دهید...


بدون شرحـــــ...
نام عکاس: جلال شمس آذران

 بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

...و رسید روزیکه آخرین معصوم روی زمین تنها شد تا تنهایی و غربتش ننگی باشد بر پیشانی بنی آدمیان، که از خود مهربانی را دور کرده اند که ضامن سعادت دنیا و آخرتشان است.  آجـــــرکــــ یا بقیــــة الله موسسه عترت نور
شهادت امام حسن عسگری علیه السلام رو به محضر امام زمان (ارواحنا له الفدا) و نایب بر حقش و تمام شیعیان و دوست داران اهل بیت علیهم السلام تسلیت عرض میکنم.در کتاب اصول کافی،جلد یک شیخ کلینی(ره) داستانی جالب از امام حسن عسگری علیه السلام نقل می کند که برای پزشکان و متخصصان باید قابل توجه باشد و تحقیق بر روی آن حتماً نتیجه شگرفی در علم پزشکی ایجاد خواهد کرد و سلامتی بیماران قلبی را در پی خواهد داشت و امیدوارم مورد توجه پزشکان متخصص قلب و عروق قرار بگیرد و داستان از این قرار است:
 

 {(سابقا رسم بود (و اکنون نیز کم و بیش دیده می شود) که برای کم کردن فشار خون یا صاف نمودن آن،فصد می کردند، رگی را سوراخ می نمودند، تا از آن مقداری خون بیرون بیاید و به آن شخصی یا طبیبی  که این کار را می کند (رگزن) می گفتند؛

یک نفر رگزن نصرانی می گوید: امام حسن عسکری (علیه السلام) هنگام ظهر مرا طلبید و رگی از بدنش را به من نشان داد و فرمود: این رگ را بزن!. من آن رگ را نمی شناختم، با خود گفتم: کاری عجیب تر از این ندیده ام، از یک سو به من دستور می دهد، رگی را که نمی شناسم، بشکافم و از سوی دیگر هنگام ظهر که وقت رگ زدن نیست، این دستور را به من میدهد. به هر حال، سخنش را اطاعت کردم و آن رگ مورد نظر امام را زدم و محل آن را بستم،

به من فرمود: در همین خانه درانتظار من باش. وقتی که شب شد، مرا طلبید و فرمود: محل بسته را باز کن، باز کردم، سپس فرمود: ببند، بستم. فرمود: در این خانه در انتظار من باش، وقتی که نصف شب شد مرا طلبید و فرمود: محل بسته را باز کن، من بیشتر از آغاز کار، تعجب کردم، در عین حال سکوت کردم، وقتی که محل بسته را گشودم خون سفیدی مانند نمک بیرون آمد، سپس به من فرمود: ببند، محل را بستم، بازفرمود: در خانه باش. هنگامی که صبح شد به سرپرست مخارج خانه اش فرمود: سه دینار به من بدهد، او سه دینار به من داد و من از خانه آن حضرت بیرون آمدم.

این موضوع همچنان برایم مبهم بود تا اینکه نزد بختیشوع (طبیب معروف مسیحی) رفتم و ماجرارا به او گزارش دادم...

در ادامه مطلب به خواندن ادامه دهید..