پیکایل،شکار لحظه ها

زیبایی های معنوی و مادی را به یکدیگر نشان دهیم.

 

زیبایی های معنوی و مادی را به یکدیگر نشان دهیم.

پیکایل،شکار لحظه ها

سلام،
پیکایل محلی است برای دیدن و شنیدن زیبایی های معنوی و مادی که کمتر به چشم آمدند و شنیده شده اند. پس با ما همراه شوید.
مطالب پیکایلی:
- نادیدنی:شامل شکار لحظه هایی که توسط
دوربین گوشیم(پیکایل)گرفته شده.{تصاویری
که توسـط گوشیم گـرفته شـده با لوگو وبـلاگ
منتشر میشه و بقیه با ذکر منبع.}
- ناشنیدنی:روایـات، حکایـات و مطـالب دینی
کــم گفته شده و کمتر شنیده شده...!
- طرح: شـامـل پوستـرهــای منــاسبـتی بـا
موضوعات روزهستش.
- وبگردی: معرفی وبلاگ و وب سایت های زیبا
-عرفان های نو ظهور: مطالعاتم در مورد مکاتب
نو ظهور و سردسته هاشون.
-...
یا حق/.

آخرین نظرات
نویسندگان
نشان دوستان
پیوندها

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حجاب و چادر» ثبت شده است

معرفی کتاب: حجاب و پاکی هم خوب چیزیه

پنجشنبه, ۱۳ تیر ۱۳۹۲، ۰۸:۰۰ ق.ظ

پایی که جا ماند

یکشنبه 21 آبان 1368 - تکریت - کمپ ملحق

وفات بی بی دو عالم حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بود. آن شب تلویزیون نوبت بازداشتگاه ما بود. مثل همیشه، شب شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها از تلویزیون عراق ترانه پخش می شد. بچه ها به حرمت رحلت بانوی بزرگ تلویزیون را خاموش کردند. نگهبانهای کمپ که بیشتر اوقات از پشت پنجره ی بازداشتگاه ما را می پاییدند و تلویزیون تماس می کردند، ناراحت شدند. تلویزیون را برای استفاده اسرا آورده بودند اما در حقیقت متعلق به عراقی ها بود.


{...} ولید که عفت کلام نداشت، به حمید غیوری بچه ی گنبد که تلویزون را خاموش کرده بود، زیاد بدو بیراه گفت. ولید، حمید را کنار پنجره خواند، دستش را از لای میله ها پنجره ی بازداشتگاه داخل آورد و چند سیلی خواباند توی صورت فرهاد{...}

ولید برای اینکه لج مرا در آورده باشد، صدایم زد و گفت:

- ها ناصر استخباراتی، دست بزن!

جوابش را ندادم. حسین مروانی اسیرعرب زبان ایرانی را برای ترجمه ی حرف هایش صدا زد و گفت:

- {امام} خمینی {ره} بهتون گفته این خانم های خوشکل رو نگاه نکنید؟!

دلم نمی خواست با او هم کلام شوم. از جایم بلند شدم، می خواستم به آن قسمت بازداشتگاه بروم، جایی که به ولید دید نداشته باشم، نمی خواستم او را ببینم، ولید فهمید؛ مرا کنار پنجره فرا خواند و گفت:

- چطوره شما نیروهای {امام} خمینی {ره} از رقص و ترانه بدتون می آد، من که از دیدن ایین تصاویر خوشم می آد!

- یکی مثل شما خوشش می آد، ما بدون می آد. اسلام می گه از گناه دوری کنید!

ولید خندید و گفت: حکومت ایران به زور سر خانم ها چادر کرده، من خودم عاشق گوگوش و مهستی شما هستم، چطوری شما از اینا بدتون می آد؟

در ادامه مطلب به خواندن ادامه دهید...

ناشنیدنی: خداوند حجاب را از جنس محبت آفرید.

شنبه, ۱۸ خرداد ۱۳۹۲، ۰۷:۵۴ ق.ظ

حجاب

بسم الله الرحمن الرحیم

حدود 20 سالی بیشتر نداشت .شاید اگر بگویم دستمال سر از نوع میکروسکوپی ها سرش می کرد، بیشتر به واقعیت شبیه است تا بگویم روسری می پوشید! از آن دخترهایی بود که بقول بعضی می گویند: اخرشه! قبل ازماه رمضان بود. وقتی برای مشاوره به اتاق من آمد با روزهای قبل خیلی فرق می کرد مقنعه سر کرد هرچند هنوز موهایش بیرون بود اما آن تیپ کجا ،مقنعه امروزش کجا!؟

 

 داشتم از تعجب شاخ در می آوردم !  بدون مقدمه وب دون اینکه من سوالی کنم شروع کرد:  ((حاج آقا امروز اتفاقی خیلی عجیبی برام پیش اومده!))  هنوز از تعجب پوشش جدیدیش بیرون نیامده بودم که من را متعجب تر کرد. گفتم:  ((مگه چی شده؟!))  درحالی که با انرژی زیادمی خواست حرف بزند گفت:‌  ((حاج اقا! امروز وقتی سوار اتوبوس واحد شدم همین که خواستم برم و روی صندلی بنشینم یک دختر حدود 24 ساله ،محجبه، بامانتویی بسیار شیک، چادری اتو کشیده و بسیار مرتب با یک حجاب کامل و بسیار تمیز و شیک ،نگاهی به من کرد وبا لبخند محبت آمیزیش رو به من گفت:  ((خانم خوب بیا کنار من بنشین. )) 

 

با اینکه از تیپ مذهبی اش خوشم نمی آمد بدون هیچ حرفی رفتم کنارش بنشینم. هنوز درست و حسابی ننشسته بودم که مرا در لبخند محبت آمیزش غرق کرد و گفت :  ((من دانشجوی دانشگاه اصفهان هستم شما چیکار می کنی؟ ...))  با او گرم صحبت شدم بعد از مقداری صحبت آنچنان با من با محبت برخورد کرد که انگار سالها بود که او را می شناختم! و سالها بود که دوستش داشتم!

در ادامه مطلب به خواندن ادامه دهید... .

نا شنیدنی: حجاب، خاصیتش کم به چشم آمدن است

يكشنبه, ۲۵ فروردين ۱۳۹۲، ۰۳:۲۹ ب.ظ

درب خانه فاطمه سلام الله علیها

بسم الله الرحمن الرحیم

                     دیگر آن خنده زیبا به لب مولا نیست
                                                                          همه هستند ولی هیچ کسی زهرا نیسـت
                     قطره اشک علـی تا به ته چـاه رسید
                                                                        چاه فهمید که کسی همچو علی تنها نیست

سلام، تو این مدت هر کاری کردم نتونستم روضه واضح تری بنویسم و مطالبی آشکارتری از مصائب بذارم، و به حد نهایت، جسارت ها یی که به اهل بیت شد بپردازم، چون واقعاًً دلم طاقت خواندن و تایپ کردن این حرف ها رو نداره و بهتر می دونم که با استعاره یا آمادگی این حوادث بیان بشه تا دل از این سنگ تر نشه، مطلب روایی عزیز رو در این مورد پسندیدم خدا خیرش بده، شما هم بخوانیدش {اینجا} 3 مطلب قبلی رو هم کلی این پا و آن پا کردم تا دلم رضایت داد. راستی این روزها چقدر دل مهدی فاطمه زهرا گرفته است... .

حجاب، پسندیده ترین عمل زن مسلمان؛

حضرت علیمی فرماید: در محضر رسول خدابودیم، فرمود: به من بگویید بهترین و پسندیده ترین چیز برای یک زن مسلمان چیست؟ ما همگی از پاسخ عاجز ماندیم. سپس از خدمت حضرت بیرون آمدیم و من به خانه برگشتم، قضیه را به فاطمهاطلاع دادم؛

زهرای مرضیهاظهار داشت: بهترین چیز برای یک زن مسلمان آن است که مردهای نامحرم را نبیند و مردهای اجنبی هم او را نبینند. آنگاه خدمت پیامبر اسلام برگشتم و پاسخ فاطمه را به حضرت رساندم. پیغمبراز شنیدن جواب به قدری خوشحال شد که فرمودند:

ان فاطمه بضعۀ منی حقا؛  فاطمه پاره تن من و جزء وجود من است.

منبع: بحار الانوار28

پ.ن: با خودم فکر کردم چقدر دختران چادری در جامعه کم هستن. چیزی در درونم گفت که نه. آنها کم نیستند. بلکه این خاصیت چادر است که جلب توجه نمی کند و تو متوجه حضور آنها نمی شوی فکر که کردم دیدم راست می گوید. پس آفرین بر تو چادر که حجاب برتر هستی و همچون صدفی از مروارید وجود زن محافظت می کنی.

پ.ن2: نمی دانم چه شده؛ باید های های گریست اما دلم سنگ شده، شاید سنگ ها در نرم بودن دلترند.

{عکس: چادر}خانم موسوی یکی از پرستاران دوران دفاع مقدس، از میان همه ی تصویر های آن روزها یکی را که از همه ی آن ها در ذهنش پر رنگ تر است، اینچنین روایت می کند:

یادم می آید یک روز که در بیمارستان بودیم، حمله شدیدی صورت گرفته بود. به طوری که از بیمارستان های صحرایی هم مجروحین زیادی را به بیمارستان ما منتقل می کردند. اوضاع مجروحین به شدت وخیم بود.

در بین همه آنها، وضع یکیشان خیلی بدتر از بقیه بود. رگ هایش پاره پاره شده بود و با این که سعی کرده بودند زخم هایش را ببندند، ولی خونریزی شدیدی داشت. مجروحین را یکی یکی به اتاق عمل می بردیم و منتظر می ماندیم تا عمل تمام شود و بعدی را داخل ببریم.وقتی که دکتر اتاق عمل این مجروح را دید، به من گفت که بیاورمش داخل اتاق عمل و برای جراحی آماده اش کنم.

من آن زمان چادر به سر داشتم. دکتر اشاره کرد که چادرم را در بیاورم تا راحت تر بتوانم مجروح را جابه جا کنم. همان موقع که داشتم از کنار او رد می شدم تا بروم توی اتاق و چادرم را دربیاورم، مجروح که چند دقیقه ای بود به هوش آمده بود به سختی گوشه چادرم را گرفت و بریده بریده و سخت

گفت: من دارم می روم که تو چادرت را در نیاوری. ما برای این چادر داریم می رویم... چادرم در مشتش بود که شهید شد. از آن به بعد در بدترین و سخت ترین شرایط هم چادرم را کنار نگذاشتم.

پانوشت: زمانیکه که دشمن به جانمان حمله کرد، شهدا ما را شرمنده کردند...نکند این روزها که دشمن به نانمان حمله کرده، شرمنده شهدا شویم...

ما که همینطوری شرمنده شهدا هستیم و بی پاسخیم، اما وای به حال مسئولین فرهنگی این کشور که باید پاسخگوی اصلی شهدا باشن تو قیامت؟! جالب اینجاست که خیالات شفاعت در سر می پرورانیم!؟

منبع: جهـان نیوز