پیکایل،شکار لحظه ها

زیبایی های معنوی و مادی را به یکدیگر نشان دهیم.

 

زیبایی های معنوی و مادی را به یکدیگر نشان دهیم.

پیکایل،شکار لحظه ها

سلام،
پیکایل محلی است برای دیدن و شنیدن زیبایی های معنوی و مادی که کمتر به چشم آمدند و شنیده شده اند. پس با ما همراه شوید.
مطالب پیکایلی:
- نادیدنی:شامل شکار لحظه هایی که توسط
دوربین گوشیم(پیکایل)گرفته شده.{تصاویری
که توسـط گوشیم گـرفته شـده با لوگو وبـلاگ
منتشر میشه و بقیه با ذکر منبع.}
- ناشنیدنی:روایـات، حکایـات و مطـالب دینی
کــم گفته شده و کمتر شنیده شده...!
- طرح: شـامـل پوستـرهــای منــاسبـتی بـا
موضوعات روزهستش.
- وبگردی: معرفی وبلاگ و وب سایت های زیبا
-عرفان های نو ظهور: مطالعاتم در مورد مکاتب
نو ظهور و سردسته هاشون.
-...
یا حق/.

آخرین نظرات
نویسندگان
نشان دوستان
پیوندها

۵۲ مطلب با موضوع «احادیث و روایات» ثبت شده است

باب الحوائج؛ امام موسی ابن جفر علیه السلام

 بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

سرزمین نجران یکی از شهرهای مسیحی نشین بود، روزی مرد و زنی که هر دو از راهبان نجران بودند، به حضور امام کاظمدر مدینه آمدند، زن راهب مسائلی از امام کاظمپرسید، امام پاسخ مسائل او را داد، او به حقانیت اسلام پی برد و هماندم در محضر آن حضرت، مسلمان شد و گواهی به یکتائی خدا و رسالت محمدداد. سپس مرد راهب، مسائلی از امام کاظمپرسید و امام به همه آن مسائل پاسخ داد، آنگاه بین امام و او گفتگوی زیر به میان آمد:
 

راهب گفت: « من در دین خود آنچنان نیرومندم که هیچ کدام از مسیحیان از دانش، به درجه من نمی رسند، شنیدم مردی در هند سکونت دارد، که هر گاه بخواهد برای زیارت بیت المقدس بیاید، در یک شبانه روز  آن همه راه طولانی را می پیماید و باز می گردد، من احوال او را از شخص پرسیدم، او گفت: آن شخص هندی، اسمی را که آصف بن برخیا همدم سلیمان نبی می دانست و به آن وسیله تخت بلقیس را از شهر سبا نزد سلیمان آورد، می داند. »

خداوند وصف آصف بن برخیا را در کتاب شما{1}و در کتابهائی که بر ما اهل ادیان نازل شده، بیان فرموده است. امام کاظم فرمودند: « آیا خداوند دارای چند نام است که دعا به وسیله آنها حتما به استجابت می رسد؟ » راهب گفت: « آن نامها بسیار است، ولی آنها را که دعا به وسیله آنها حتما رد نمی شود، هفت نام است. » امام کاظم فرمودند: « آنچه از آنها را بیاد داری بگو. » راهب گفت: « نه، به حق خدائی که تورات را بر موسی فرو فرستاد و عیسی را مایه پند جهانیان قرار داد و … آن نامها را نمی دانم و اگر می دانستم نیازی به شما نداشتم که از شما بپرسم. »

در ادامه مطلب به خواندن ادامه دهید..

ناشنیدنی(36):زمینه سازی ظهور حضرت قائم (عج)

جمعه, ۲ فروردين ۱۳۹۲، ۱۲:۵۹ ب.ظ

اللهم العجل لولیک الفرج

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

      سلام به همه دوستای عزیزم؛ امیدوارم سال نو خوبی رو شروع کرده باشید، راستش فکر نمی کردم به این زودی وبلاگ رو بروز کنم چون کلی درس و مشق ریخته سرم و از طرفی مونده بودم اولین مطلب پیکایل در مورد چه موضوعی باشه، یعنی می خواستم یه "ناشنیدنی" یا "نادیدنی" باشه که بعنوان عیدی وبلاگ محسوب شه، تا بالاخره یه مطلب زیبا از لزوم آمادگی برای ظهور در این سالهایی که امید ظهور زیاد شده رو تو کتاب اصول کافی دیدم امیدوارم شما هم خوشتون بیاد.


       و یه مژده دیگه در مورد مطالب امسال پیکایل که سعی خواهم کرد مطالب و ناشنیدنی ها رو واستون بزارم که مطمئناً شگفت زده تون خواهد کرد، البته قبل از این اعتقاد بر این داشتم که هر حدیثی رو نباید گفت مگر به اهلش،و این عقیده رو تو مطلب پیکایل و پست هایی که می فرستادم رعایت می کردم، البته این عقیدم طبق حدیثی از امام صادقبود که به شدت نهی فرمودند از فاش کردن اسرار و کرامات اهل البیتدر پیش کسانیکه ظرفیت شنیدن ندارن؛

      امّا خوب این عقیده همچنان پابرجاست ولی در مورد پست هام اعتقاد پیدا کردم اگه کسی این اهلیت رو نداشته باشه راهش اینطرفا نخواهد افتاد برای همین انشالله بعد این احادیث ناب و زیبایی رو واستون خواهم گذاشت امیدوارم مرضی حضرت حق و صاحبمون حضرت مهدی عج قرار بگیره.
 

و اما لزوم آمادگی و زمینه سازی برای ظهور قائم (عج)؛

 روزی جمعی از شاگردان و اصحاب امام صادقدر محضرش به گرد هم آمده بودند و سخن از ظهور و خروج امام قائم (عج) می گفتند، امام صادقسخن آنها را می شنید، تا اینکه آن حضرت به آنها رو کرد و فرمود: (کجائید شما؟ هیهات، هیهات، سوگند به خدا آنچه که شما به سوی او چشم می کشید (و در انتظارش هستید) نمی آید (و نهضت جهانی تحت پرچم او تحقق نمی یابد) مگر اینکه غربال شوید؛

در ادامه مطلب به خواندن ادامه دهید؛

ناشنیدنی (35): پیامبری که به غلامی فروخته شد...!

شنبه, ۲۶ اسفند ۱۳۹۱، ۱۲:۳۵ ب.ظ

بِسْم الِله الْرَّحْمنِ الْرَّحیم

روزی حضرت خضراز بازار بنی اسرائیل می گذشت ناگاه چشم فقیری به سیمای نورانی حضرت افتاد و گفت: به من صدقه بده خداوند به تو برکت دهد! حضرت خضرگفت: من به خدا ایمان دارم ولی چیزی ندارم که به تو دهم.

فقیر گفت: بوجه الله لما تصدقت علی؛تو را به وجه (عظمت) خدا سوگند می دهم! به من کمک کن!

من در سیمای شما خیر و نیکی می بینم تو آدم خیّری هستی امیدوارم مضایقه نکنی. حضرت خضر فرمودند: تو مرا به امر عظیم قسم دادی و کمک خواستی ولی من چیزی ندارم که به تو احسان کنم مگر اینکه مرا به عنوان غلام بفروشی...! فقیر گفت: این کار نشدنی است چگونه تو را به نام غلام بفروشم؟
 

حضرت خضر تو مرا به وجه خدا قسم دادی و کمک خواستی من نمی توانم ناامیدت کنم مرا به بازار ببر و بفروش و احتیاجت را برطرف کن! فقیر حضرت خضر را به بازار آورد و به چهارصد درهم فروخت. حضرت خضر مدتی در نزد خریدار ماند، اما خریدار به او کارواگذار نمی کرد. حضرت خضربه خریدار خود فرمودند: تو مرا برای خدمت خریدی، چرا به من کار واگذار نمی کنی؟

در ادامه مطلب به خواندن ادامه دهید؛

بِسْم الِله الْرَّحْمنِ الْرَّحیم

ابراهیم پسر ادهم و فتح موصلی هر دو نقل می کنند؛

در بیابان همراه قافله می رفتم، احتیاجی برایم پیش آمداز قافله دور شدم ناگهان دیدم پسر بچه ای تنها راه صحرا را در پیش گرفته، گفتم: سبحان الله! در بیابان بی آب و علف این پسرک چه می کند! نزدیک او رفته سلام کردم، جواب داد. گفتم: کجا می روید! گفت: به زیارت خانه خدا. گفتم: عزیزم تو کوچک هستی زیارت خانه خدا هنوز بر شما واجب نشده. گفت: ندیده ای کودکان کوچکتر از من مرده اند؟!

گفتم: پس توشه و مرکب سواریت کو؟ گفت: توشه ام تقوا و سواریم پاهای من است و با همین توشه و سواری به نزد مولای خود می روم. گفتم: من هیچگونه غذایی با تو نمی بینم؟ پرسید: پیر مرد! آیا درست است کسی تو را دعوت کند و تو از خانه غذای خودت را به خانه او ببری؟

در پاسخ گفتم: نه. گفت:کسی که مرا به خانه اش دعوت کرده او آب و نانم را خواهد داد. گفتم: پای بردار عجله کن! تا به قافله برسی. گفت: بر من لازم است سعی و کوشش کنم و بر اوست مرا برساند، نشنیده ای خداوند می فرماید: (الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا و ان الله لمع المحسنین): آنان که در راه ما کوشش می کنند ما هدایتشان می کنیم. خداوند با نیکی کنندگان است.

ادامه مطلب؛

پوستر محرم

 

آتش جهنم به آتش نفاق دل اینچنین منافقانی گرم و هولناک است...!

إِنَّ الَّذِینَ آمَنُواْ ثُمَّ کَفَرُواْ ثُمَّ آمَنُواْ ثُمَّ کَفَرُواْ ثُمَّ ازْدَادُواْ کُفْرًا لَّمْ یَکُنِ اللّهُ لِیَغْفِرَ لَهُمْ وَلاَ لِیَهْدِیَهُمْ سَبِیلاً

هر آینه خداوند آنان را که ایمان آوردند سپس کافر شدند و باز ایمان آوردند ، سپس کافر شدند و به کفر خویش افزودند نخواهد آمرزید و به راه راست هدایت نخواهد کرد(سوره مبارکه نسا آیه شریفه 137)

 

از مصادیق بارز این آیه، کسانى همچون شَبَث‏ بن ربعى هستند که در تاریخ آورده ‏اند او در زمان پیامبر مسلمان شد، پس از پیامبر مرتد شد، سپس توبه کرد و یار حضرت علی(ع) گشت. امّا بعد فرمانده خوارج شـد و جنگ نهروان را به راه انداخت. باز توبه کرد و یار  امام‏ حسن و امام‏ حسین‏ علیهما السلام شـد واز کسانى بود که به امام حسین‏ علیه السلام  نامه دعوت نوشت، امّا در کوفه به مسلم بى‏ وفایى کرد. در کربلا جزء لشکر یزید شد و به شکرانه قتل امام ‏حسین‏ علیه السلام مسجدى در کوفه ساخت.

ناشنیدنی (33): درجات دهگانه ایمانـــ

دوشنبه, ۲۱ اسفند ۱۳۹۱، ۱۲:۰۱ ب.ظ

  بِسْم الِله الْرَّحْمنِ الْرَّحیم

عبدالعزیز قراطیسی می گوید: امام صادق به من فرمود: ای عبدالعزیز! ایمان ده درجه دارد، مانند نردبان که ده پله دارد و همانند نردبان باید پله پله از آن بالا رفت. کسی که در درجه دوم است، نباید از کسی که در درجه اول می باشد، انتقاد کند و بگوید: تو ایمان نداری و آدمی که در درجه اول ایمان است، باید به روش خود ادامه دهد تا برسد به آن کس که در درجه دهم است.

ای عبدالعزیز! کسی که ایمانش در مرتبه پایین تر از توست او را بی ایمان ندان! تا کسی که ایمانش بالاتر از توست، تو را بی ایمان نداند. وقتی که دیدی کسی پایین تر از توست او را با مهر و محبت به درجه خود برسان و چیزی را که تاب و تحمل آن را ندارد، بر او تحمیل مکن! تا او را بشکنی و این کار خوب نیست.

زیرا هر کس دل مؤمنی را بشکند بر او واجب است شکستگی دل او را جبران کند. آنگاه فرمود: مقداد در درجه هشتم و ابوذر در درجه نهم و سلمان در درجه دهم ایمان که بالاترین درجات ایمان است قرار دارند.

پانوشت: تقوا آن نیست که با یک تق، وا برود.

ناشنیدنی(32): مناظره جالب امام رضا علیه السلام

شنبه, ۱۹ اسفند ۱۳۹۱، ۱۲:۲۵ ب.ظ

 


 

 بِسْم الِله الْرَّحْمنِ الْرَّحیم

امام رضابه ابن رامین (فقیه) فرمودند: ابن رامین! آن وقت که پیامبراز مدینه خارج شد، کسی را جای خود نگذاشت؟ ابن رامین: چرا علی را جای خود گذاشت. امام رضا: پس چرا به اهل مدینه نفرمود خودتان کسی را انتخاب کنید، چون انتخاب شما خطا نمی شود.

ابن رامین: حضرت پیامبر چون نگران بود اختلاف و درگیری در میان مردم بیفتد.امام رضا فرمودند: خوب چه عیبی داشت، اگر هم اختلافی رخ می داد، هنگامی که از مسافرت به مدینه بر می گشت آن را اصلاح می نمود. ابن رامین: البته عمل آن حضرت که خود جانشین تعیین فرمود، با محکم کاری مناسب تر و منطقی تر بود.

امام رضا فرمودند:بنابراین برای پس از مرگ خود نیز حتما کسی را جای خود قرار داده است؟ ابن رامین: نه این کار را نکرده!!

امام رضا فرمودند: آیا مرگ پیامبراز مسافرتش مهم تر نبود؟ سفر دنیا کوتاه است و سفر مرگ طولانی و ابدی. پس چگونه شد که هنگام مرگ از اختلاف امت خاطر جمع بود  جانشین تعیین نکرد؟! اما در مسافرت چند روزه دنیا خاطر جمع نبود، جانشین تعیین کرد ؟ با این که خود آن حضرت زنده بود  و می توانست اختلافات را اصلاح نماید.

و ابن رامین در مقابل سخنان منطقی امام رضا نتوانست حرفی بگوید و ساکت شد.

بفرمایید حدیث:

حضرت علیفرمودند:  روزیتان ضمانت شده و مامور به کردارید؛ پس مبادا آنچه ضمانت شده،مهمتر ازچیزی باشد که به آن مامورید.

ناشنیدنی(31): یتیم نوازی پیامبر...

چهارشنبه, ۱۶ اسفند ۱۳۹۱، ۱۱:۰۱ ق.ظ

یتیم واژه ای با کول باری از معانی غمبار

بِسْم الِله الْرَّحْمنِ الْرَّحیم

وقتی که جعفر طیار در جنگ شهید شد، خبرش به مدینه رسید. پیامبر خدابه منزل جعفر تشریف آورد، به همسر وی (اسماء بنت عمیس) فرمود: کودکان جعفر را بیاور! رسول گرامی کودکان را در آغوش گرفت و آنها را بویید و گریست. عبدالله فرزند جعفر می گوید: خوب به خاطر دارم آن روز که پیغمبر نزد مادرم آمد، مادرم گفت: یا رسول الله! جعفر به شهادت رسید؟

حضرت فرمودند: آری و خبر شهادت پدرم را به او داد، در آن لحظه که دست محبت بر سر من و برادرم می کشید اشک از دیدگانش می ریخت و درباره پدرم دعا می نمود. سپس به مادرم فرمود: ای اسماء! مایلی به تو مژده بدهم. عرض کرد: آری پدر و مادرم فدایت باد. فرمود: خدای بزرگ در عوض بازوان (قلم شده) جعفر دو بال به او عنایت فرمود تا در بهشت پرواز کند.

ما شیعه چه کسی هستیم؟! اینجا را مطالعه کنید؛

پانوشت: چند روزی رو نیستم و دارم میرم مسافرت...! جای همه دوستان خالی. فقط دعای خیرتون رو دریغ نفرمایید تا انشالله با دست پر برگردم. به امید خدا سعی میکنم عکس های خوبی بندازم و همراه با خاطرات، بعد از برگشتن واستون تعریف کنم.

امّا واسه این مدت که نیستم؛

وبلاگ هروز به روز میشه و مطالبی که از قبل آماده کردم با استفاده از قابلیت" انتشار در آینده" وبلاگ بیان، منتشر میشه. فعلاً خدانگهدار

پیامبر مکرم اسلام
 

بِسْم الِله الْرَّحْمنِ الْرَّحیم

حضرت محمّدصل الله علیه و آله والسلمبه اصحاب خود فرمودند: الا تبایعونی آیا با من بیعت نمی کنید؟ اصحاب عرض کردند: یا رسول الله! با شما بیعت می کنیم. پیغمبر فرمود: با من چنین بیعت کنید که هرگز از مردم چیزی نخواهید...! بعد از این ماجرا، یاران آن حضرت به قدری مواظب بودند  اگر یکی از آنان سوار بر مرکب بود تازیانه از دستش می افتاد، خودش پیاده می شد، بر می داشت و به کسی نمی گفت آن را به من بده.

امام صادقمی فرماید: شیعیان ما از کسی چیزی درخواست نمی کنند. کسی که بدون نیاز گدایی می کند گویا شراب می خورد. (گناهش مانند شراب خوردن است).

پانوشت: و جز 4 نفر چه کسی به مهمترین بیعتت وفا کرد ای رحمة للعالمین؟! حضرت علیهزاران شاهد در غدیر خم داشت، ولى نتوانست حقّ خود را بگیرد، در حالى که اگر یک مسلمان دو شاهد داشته باشد، حقّ خود را مى‏گیرد!(امام صادق)

ناشنیدنی(29): راز احترام پیامبر به خواهرشان...!

يكشنبه, ۱۳ اسفند ۱۳۹۱، ۱۲:۰۱ ب.ظ

بِسْم الِله الْرَّحْمنِ الْرَّحیم

رسول خدا صل الله علیه و آله والسلمخواهر رضاعی (شیری) داشتند که روزی خدمت حضرت آمد، پیامبر چون او را دید شادمان شد و عبای خود را برای او به زمین پهن کرد و او را روی آن نشانید، سپس به او رو کرد، با گرمی و لبخند با وی به گفتگو پرداخت، تا خواهرش برخاست و رفت. اتفاقا همان روز برادر رضاعی اش نیز آمد. ولی پیغمبرصل الله علیه و آله والسلمبا او مثل خواهرش رفتار نکرد.

شخصی پرسید: یا رسول اللهصل الله علیه و آله والسلمچرا به خواهر بیشتر از برادر احترام نمودید؟ با این که او مرد بود. (یعنی او سزاوار به احترام بیشتر بود). حضرت فرمود: چون خواهرم نسبت به پدر و مادرش بهتر از برادر خدمت می کند. بدین جهت به خواهرم بیشتر از برادر محبت کردم.

بفرمایید حدیث:

حضرت علیفرمودند: ناتوان ترین مردم کسی است که در دوست یابی ناتوان است و از او ناتوان تر آن که دوستان خود را از دست بدهد.

نا شنیدنی(28): قطره های اشک علی علیه السلام

شنبه, ۱۲ اسفند ۱۳۹۱، ۱۱:۰۱ ق.ظ

بِسْم الِله الْرَّحْمنِ الْرَّحیم

روایت شده در بحارالانوار؛ یکی از اصحاب علیبنام (حبه عرنی) می گوید: شبی من با (نوف) در صحن حیاط دار العمارة کوفه خوابیده بودیم، اواخر شب بود ناگاه دیدیم علیآهسته از داخل عمارت بیرون آمد وحشت فوق العاده او را فرا گرفته، قادر نیست توازن خود را حفظ کند، دست خود را به دیوار نهاده مانند افراد واله و حیران به آسمان نگاه می کند و این آیات را تلاوت می کند:

هر آینه در آفرینش آسمانها و زمین و آمد و شد شب و روز ، خردمندان راعبرتهاست(190)آنان که خدا را ایستاده و نشسته و به پهلو خفته ، یاد می کنند و در آفرینش آسمانها و زمین می اندیشند : ای پروردگار ما ، این جهان را به بیهوده نیافریده ای ، تو منزهی ، ما را از عذاب آتش بازدار(191)ای پروردگار ما ، هر کس را که به آتش افکنی رسوایش کرده ای و ظالمان را، هیچ یاوری نیست(192)ای پروردگار ما ، شنیدیم که منادیی به ایمان فرا می خواند که به پروردگارتان ایمان بیاورید و ما ایمان آوردیم پس ، ای پروردگار ما ، گناهان ما را بیامرز و بدیهای ما را از ما بزدای و ما را با نیکان بمیران(193)ای پروردگار ما ، عطا کن به ما آنچه را که به زبان پیامبرانت به ما وعده داده ای و ما را در روز قیامت رسوا مکن که تو وعده خویش خلاف نمی کنی(194)
{آیات شریفه 190 تا 194 سوره مبارکه آل عمران}

حبه عرنی می گوید: علیمکرر ای آیات را زمزمه می کرد و آنچنان دل باخته این زیبایی ها و آفریننده این همه عظمت گردیده بود و چنان از خود بی خود شده بود که گویی هوش از سرش پریده است. حبه و نوف، هر دو در بستر خویش آرمیده و این منظره حیرت انگیز را نظاره می کردند. تا علیکم کم به خوابگاه حبه نزدیک شد و فرموند: حبه! خوابی یا بیدار؟

ادامه مطلب؛

ناشنیدنی (27): ضجه شیطانـــ....

چهارشنبه, ۹ اسفند ۱۳۹۱، ۱۱:۲۶ ب.ظ

{عکس:در محضر خدا}رسول اکرمصل الله علیه و آله والسلمفرمودند: هنگامی که خداوند از بنده اش راضی شد به عزرائیل می فرماید: از جانب من نزد فلانی برو و روح او را برایم بیاور، آنچه که از اعمال نیک انجام داده است، کافی است. من او را امتحان نمودم و او را در جایگاه ارجمندی که مورد علاقه من است ، یافتم.

عزرائیل همراه پانصد فرشته که با آنها شاخه های گل و  دسته های ریشه دار گل زعفران است از بارگاه الهی به زمین نزول می کنند و نزد آن بنده صالح می آیند و هر کدام از آن فرشتگان از او به چیزی بشارت می دهند که دیگری به چیز دیگر بشارت می دهد.
 

در آن هنگام فرشتگان با شاخه های گل و دسته های زعفران که در دست دارند برای خروج روحش، از دو طرف و در دو صف طولانی می ایستند، تا با چنین جلال و شکوه، از روح آن بنده ی صالح خداوند استقبال کنند.

در ادامه مطلب به خواندن ادامه دهید...

حضرت موسی علیه السلام
 
در قوم بنی اسرائیل کافری بود که مدت های مدیدی در کفر و زندقه(الحاد و بی دینی) گذرانید. روزی حضرت موسیعلیه السلامبرای مناجات با خدای به کوه طور می رفت، آن کافر حضرت را در راه رفتن ملاقات نمود و به ضحرت موسیعلیه السلامعرض کرد: قصد رفتن به کجــا را داری؟حضرت فرمود: اراده ی مناجات با خدای سبحان را دارم. کافر عرض کرد: من برای خدایت پیغامی دارم.آن را به خدای خود بازگو.
 
حضرت موسیعلیه السلام با روی گشاده قبول کرد!  کافر عرض کرد: ای موسی! به خدای خودت بگو مرا از خدایی تو ننگ و عار می آید و اگر تو روزی دهنده ی من هستی مرا به روزی تو احتیاج و درکار نیست! حضرت موسیعلیه السلاماز گفته او پریشان و متغییر الحال شده و به جانب کوه طور حرکت کرد...
 
و بعد از مناجات با قاضی الحاجات شرم داشت که آن کلمات را که آن کافر گفته بود در محضر خدا بیان کند. پس از جانب خداوند، خطاب رسید ای موسی چرا پیغام بنده ی مرا نرساندی؟ آن بنده ای که با ما بیگانگی می نماید و از خدایی ما روی گردان است؟

در ادامه مطلب به خواندن ادامه دهید...

ناشنیدنی (25): بنده شیطانــــ و لبیک او...!

شنبه, ۵ اسفند ۱۳۹۱، ۱۲:۰۲ ب.ظ

شیطان؛ راهنمای وادی جهنم
 

در یکی از روستاهای اصفهان، مردی در حال مرگ بود. او را رو به قبله گذاشتند تا آماده مرگ شود، از قضای ربانی در آن روستا عالم زاهدی بود پیش او رفتند و از او خواستند که بر بالین آن مرد بیاید و شهادتین را به او تلقین کند و او نیز چینین کرد و بر بالین فرد محتضر خاضر شد؛

آن عالم زاهد می گوید من بر بالین محتضر رفتم و شهادتین را به او تلقین کردم و به او گفتم: بگو "لااله الا الله" او هم گفت لا اله الا الله...! در این هنگام ناگهان از گوشه ای اتاق صدای کسی را شنیدم  که گفت: بنده من راست می گوید! با تعجب به محتضر گفتم: بگو، یا الله او گفت. دوباره صدای آن شخص را شنیدم که گفت: لبیک ای بنده من! من از این وضع بسیار نگران شده و در وجودم احساس ناراحتی می کردم و با تعجب سوال کردم:

تو کیستی که این محتضر که یا الله می گوید تو در جوابش لبیک می گویی؟! گفت من خدایش هستم و او بنده خاص من است و ساالها  از من اطاعت و فرمانبرداری کرده و یک عمر غلام حلقه به گوش من بوده است. پرسیدم مگر تو کیسی؟

گفت من شیطان هستم...!

 

وَمِنَ النَّاسِ مَن یُجَادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَیَتَّبِعُ کُلَّ شَیْطَانٍ مَّرِیدٍ ﴿۳﴾سوره مبارکه حج و برخى از مردم در باره خدا بدون هیچ علمى مجادله مى‏کنند و از هر شیطان سرکشى پیروى مى‏نمایند.

وَ مَنْ یَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطاناً

فَهُوَ لَهُ قَرین‏(36) سوره مبارکه زخرف

 و هر کس از یاد [خداى] رحمان دل بگرداند بر او

شیطانى مى‏گماریم تا براى وى دمسازى باشد.

 

 

این کلیپ زیبا از مجموعه سخنان استاد رائفی پور هست که در مورد نام حضرت علیعلیه السلامدر قرآن صحبت کرده اند امیدوارم مورد توجه شما دوستان عزیز قرار بگیره؛ در ضمن اگر از برادران عزیز اهل سنت هستید و به بدنبال راه های حقیقت هستید وعده حتمی خدا حتماً در مورد شما محقق خواهد شد، چرا که خداوند خود اینگونه وعده داده است:

سوره عنکبوت، آیه 69
قال الله تعالی: الَّذینَ جاهَدوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا…
و آنها که در راه ما (با خلوص نیت) جهاد کنند ، قطعا به راههای خود هدایتشان خواهیم کرد.
 
چرا که خداوند هدایت انسان ها را حقی واجب بر خود مقرر نموده و کافیست نظر خدا را به خود جلب نماییم؛
خداوند براى سفرهاى دریایى و صحرایى که در طول مدت زندگی انسان‏ها به ندرت پیش مى‏ آید، راهنما قرار داده است، آیا مى‏توان پذیرفت که براى حرکت دائمى انسان‏ها و گم نشدنشان در مسیر حق، راهنما قرار نداده باشد؟ و این بیانگر لزوم رسالت و امامت براى هدایت بشر می ‏باشد. {برگرفته از آیه 97 سوره انعام}
 
در ادامه 3 کتاب و مناظره زیبا و جالب از مجموعه مناظره اهل سنت و تشیع رو می خوام براتون بزارم اما بنظرم قبل از شروع این بحث با خدا نجوای 1 دقیقه ای داشته باشید با این مضمون که خدایا من حرف طرف مقابلم را خواهم خواند اگر حق است حقانیتش را به وضوح برایم آشکار ساز و در این هنگام وسوسه های شیطان را در من بی اثر کن تا در قیامت، حجت بین من و تو تمام شده باشد. این مطالب برای دوستان و برادران شیعه ام موجب یقین و قوت قلب خواهد شد.

جالب اینکه راه تحقیق به طور کلی از منابع اهل سنت است که در قالب داستان شیرین {شبهای پیشاور، مکالمات حسنیه و کنفرانس علمای بغداد} آورده شد باید توجه داشته که چگونه حقانیت تشیع  در بطن متون اهل سنت قرار دارد؛

ناشنیدنی (24): برهانی بر وجود آفریدگار...

پنجشنبه, ۳ اسفند ۱۳۹۱، ۰۲:۲۲ ب.ظ

قلب آسمان می تپد...!

ابو شاکر دیصانی رهبر فرقه دیصانیه تعریف می کند که روزی وارد محضر امام صادقعلیه السلامشدم و به امام عرض کردم اجازه می فرمایید مطلبی بپرسم؟ حضرت فرموند: از هر چه می خواهی سؤال کن. گفتم: دلیل شما بر این که آفریدگاری دارید چیست؟ حضرت فرمود: وجود خودم...!  زیرا وجود خودرا خالی از این دو جهت نمی دانم: یا خود، خویشتن را آفریده ام؟

در این صورت، یا در هنگام ساختن، خود (هستی من) وجود داشته یا وجود نداشته است. اگر (هستی من) وجود داشته و با این حال باز آن را ساخته ام، در این فرض نیازی نبوده و این تحصیل حاصل بوده است و تحصیل حاصل محال است. و اگر در حالی که نبوده ام خودم را ساخته ام، می دانی که معدوم نمی تواند چیزی بسازد. بنابراین، مطلب سوم ثابت می گردد و آن این که برای من صانع و آفریننده ای هست. ابوشاکر بدون اینکه حرفی بزند از  مجلس برخواست و رفتـــــ...

 

{ابو شاکر دیصانی:یکی از رهبران فرقه دیصانیه در قرن 2قمری میباشد که توسط امام صادقعلیه السلامهدایت شده است. قضیه هدایت ابوشاکر دیصانی را اینجا بخوانید...

 

khatati
 
روزی امام حسنعلیه السلامبا برادرش امام حسینعلیه السلام مشغول نوشتن بودند. امام حسنعلیه السلام به برادرش امام حسین علیه السلام گفت: خط من بهتر از خط تواست! حسینعلیه السلام:فرمود نه، خط من بهتر است. هردو گفتند حالا که این طور است مادرمان فاطمهعلیها السلامدر حق ما قضاوت کند. بایکدیگر پیش مادر گرامیشان رفتند و فرمودند: مادر جان! خط کدامیک از ما بهتر است؟ زهرای مرضیه برای این که هیچ کدامشان ناراحت نگردند، قضاوت را به عهده امیر المؤمنین گذاشت و فرمود: بروید از پدرتان بپرسید.
 
و آن دو نیز خدمت پدر آمده و سوال را تکرار کردند. علیعلیه السلاماحساس کرد اگر قضاوت کند یکی از آنان ناراحت خواهد شد، از این رو فرمود: عزیزانم بروید از جدتان پیامبر اکرمصل الله علیه و آله والسلمبپرسید. آن دو بزرگوار بار دیگر پیش پدر بزرگشان رفته و سوال خود را تکرار نمودند. پیامبر گرامی نیز فرمودند من درباره شما قضاوت نمی کنم، مگر این که از جبرئیل بپرسم.


جبرئیل خدمت رسول خدا رسید عرض کرد: یا رسول الله! من هم در بین ایشان قضاوت نمی کنم باید اسرافیل بین آنان قضاوت کند. اسرافیل نیز گفت: من نیز تا از خداوند پرسش نکنم، قضاوت نخواهم کرد. اسرافیل از خدواند پرسید: خدایا! خط حسن بهتر است یا خط حسین؟ خطاب آمد: قضاوت به عهده مادرشان فاطمهعلیها السلاماست باید بگوید خط کدام یک از آنان بهتر است.
 
حضرت فاطمهعلیها السلامفرمود: عزیزانم دانه های این گردن بند را میان شما پراکنده می کنم هر کدام از شما بیشترین دانه ها را جمع کند خط او  بهتر است. آنگاه دانه های گردن بند را پراکنده کرد، خداوند به جبرئیل دستور داد به زمین فرود آمده دانه های گردن بند را بین ایشان تقسیم کند تا هیچ کدام آن دو بزرگوار رنجیده خاطر نشود. جبرئیل نیز برای احترام و تعظیم ایشان امر خدا را بجا آورد.
 
منبع:بحارالانوار  ب: ج 100

پانوشت: تا زمانیکه به عشق خدا کار نکنی، خلیفة الله که نیستی هیچ، جاگیر هم هستی! کرم ابریشم برای پروانه شدن است و انسان برای آدم شدنــــــــ...!

نادیدنی (25):چراغهای آسمان، زینتی زیبا...

پنجشنبه, ۲۶ بهمن ۱۳۹۱، ۰۴:۰۲ ب.ظ
//bayanbox.ir/id/1605495431835980182?view
 
 
و در حقیقت، آسمان دنیا را با چراغهایى زینت دادیم و آن را مایه طرد شیاطین [= قواى مزاحم‌] گردانیدیم و براى آنها عذاب آتش فروزان آماده کرده‌ایم.    سوره الملک - آیه 5

وَلَقَدْ زَیَّنَّا السَّمَاءَ الدُّنْیَا بِمَصَابِیحَ     - الملک:5

 5And We have certainly beautified the nearest heaven with stars 67:5
بفرمایید حدیث:
قال رسول اللهصل الله علیه و آله والسلم: علیعلیه السلام یظهر فی الجنة کالکواکب الصبح لااهل الدنیا
حضرت محمد
صل الله علیه و آله والسلمفرمودند: علیعلیه السلامدر بهشت می درخشد، همانگونه که ستارگان برای اهل زمین می درخشند.
 
 
پانوشت: این روزها زیاد حرف زدن بلای جان بعضی ها شده؛ برای آنان است:
بهتر خواهد بود که حرف نزنیم و سر بزیر باشیم هرچند بگویند احمقیم، نه اینکه حرف بزنیم و مردم مطمئن شوند که احمقیم.

 

برداشت اول؛

          صحابه ای از صحابه حضرت محمدصل الله علیه و آله والسلمرا برای حکومت به شهر مدائن فرستادند، او سوار بر الاغش نحیفش شد و تنها راه شهر مدائن را در پیش گرفت. مردم مدائن که قبلاً اطّلاع پیدا کرده بودند که حاکم جدیدی عازم مدائن شده است، از تمام طبقات به جهت استقبال جلو راه آمدند و انتظار تشرفش را داشتند، مدتی گذشت امّا خبری نشد تا اینکه مردی را از دور دیدند که سوار بر الاغی است و به طرف شهر می آید. مرد نزدیک و نزدیک شد تا به مردم استقبال کننده رسید؛

 

از او سوال کردند که ای مرد، امیر مدائن را در کجا ملاقات کردی؟ او پرسید امیر مدائن کیست؟ گفتند صحابه ای از صحابه پیغمبرصل الله علیه و آله والسلماست. صحابه با کمال فروتنی گفت: امیر را نمی شناسم ولی صحابه رسول خدا منم. همه با احترام از اسب ها پیاده شدند و مرکب ها را پیش آوردند. صحابه گفت برای من همین الاغ بهتر است.

 

این حرف را زد و وارد شهر شد. بزرگان خواستند او را به قصر حکومتی ببرند امّا صحابه خودداری کرد و گفت  من امیر نیستم که وارد دار الاماره شوم، سپس صحابه دکانی را از صاحبش اجاره کرد و همان جا را جایگاه خود قرار داد و نشست و بین مردم حکومت و قضاوت می نمود. تشکیلات زندگی او عبارت از پوسته یی بود که بر رویش می نشست و آفتابه ای برای تطهیر داشت، اعصایی نیز به همراه آورده بود که هنگام را رفتن بر آن تکیه می کرد.

در ادامه مطلب به خواندن ادامه دهید...

وَکَلَّمَ اللّهُ مُوسَى تَکْلِیمًا(نسا-165)
خداوند با موسى به طرزى خاص (بى‏پرده و بدون واسطه) سخن گفت.
(به خواندن همه تورات به سمع او در یک قیام 72 ساعته)

همه‏ ى پیامبران طرف سخن خدایند، ولى در این میان تنها حضرت موسى‏ علیه السلام «کلیم اللّه» شده است.موسسه عترت نور
خداوند متعال
به موسی (ع) وحی کرد: ( آیا می دانی چرا تنها تو را در میان بندگانم، کلیم (هم سخن) خود قراردادم؟) موسی گفت: پروردگارا رازش چیست؟ خداوند به او وحی کرد: (من بندگانم را زیر و رو کردم، کسی را در میان آنها متواضع تراز تو در پیشگاه خود، ندیدم، یا موسی انک اذا صلیت وضعت خدک علی التراب (ای موسی! همانا تو هنگامی که نماز می گذاری، صورت خود را روی خاک می نهی) (این است راز وصول تو به مقام هم سخنی با من)

نشر توسط پیکایل منبع: اصول کافی و تفسیر نور

پانوشت: در کربلا قضیه امان نامه ثابت کرد، عباس (علیه السلام) هم که باشی، دشمن برای جدا کردن تو از ولایت طمع می کند. نهم دی روز طنین فریاد لبیک یا خامنه ای مبارکباد.