پیکایل،شکار لحظه ها

زیبایی های معنوی و مادی را به یکدیگر نشان دهیم.

 

زیبایی های معنوی و مادی را به یکدیگر نشان دهیم.

پیکایل،شکار لحظه ها

سلام،
پیکایل محلی است برای دیدن و شنیدن زیبایی های معنوی و مادی که کمتر به چشم آمدند و شنیده شده اند. پس با ما همراه شوید.
مطالب پیکایلی:
- نادیدنی:شامل شکار لحظه هایی که توسط
دوربین گوشیم(پیکایل)گرفته شده.{تصاویری
که توسـط گوشیم گـرفته شـده با لوگو وبـلاگ
منتشر میشه و بقیه با ذکر منبع.}
- ناشنیدنی:روایـات، حکایـات و مطـالب دینی
کــم گفته شده و کمتر شنیده شده...!
- طرح: شـامـل پوستـرهــای منــاسبـتی بـا
موضوعات روزهستش.
- وبگردی: معرفی وبلاگ و وب سایت های زیبا
-عرفان های نو ظهور: مطالعاتم در مورد مکاتب
نو ظهور و سردسته هاشون.
-...
یا حق/.

آخرین نظرات
نویسندگان
نشان دوستان
پیوندها

۱۵۶ مطلب توسط «سید امیر علی حیدری» ثبت شده است

معرفی کتاب؛ پیشوای صادق

سه شنبه, ۲۵ تیر ۱۳۹۲، ۱۱:۳۱ ق.ظ

پیشوای صادق

معرفی کتاب؛ پیشوای صادق

 

       در دوران قبل از پیروزی انقلاب و در زمانی که رهبری جامعه، مهمترین مساله نهضت اسلامی بود; مقام معظم رهبری حفظه الله چند سخنرانی درباره تحلیل زندگانی امام صادقایراد فرمودند که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ; تحت عنوان «پیشوای صادق » منتشر گردید. کتابی با اندازه کوچک در 111 صفحه که یکی از بهترین تحلیل های سیاسی درباره عملکرد ائمه اطهاراست که ایشان نگاه و تحلیلی کاملاً متفاوت و زیبایی رو به تصویر کشیده اند و مطمئناً باعث تشکیل و تحکیم ائدولوژی و جبهه فکری شما خواهد شد. این کتاب می تونه مقدمه ای باشه برای مطالعه کتاب ارزشمند "انسان 250 ساله"....

این کتاب رو می تونید از اینجا دریافت کنید...

نورالدین پسر ایران

       اصلاً فکر نمی‌کردم گفتن خاطرات در این زمان اهمیت داشته باشد. هنوز حرف خاطرات جنگ و مصاحبه‌ها مطرح نشده بود. واقعیت این است من هم مرتب درگیر عوارض مجروحیت‌هایم بودم، اما سال 1373 یک شب خواب دیدم آقای خامنه‌ای ورقه‌هایی در دست دارد که می‌خواند و گریه می‌کند. من هم در آن اتاق بودم. کسی گفت این‌ها خاطرات یک جانباز 70 درصد است که 80 ماه در جبهه‌ها بوده و باز می‌گوید که در مورد جنگ کاری نکرده‌ام ...{نور الدین عافی}

 

آقا سید در یکی از سخنرانی هاش می گفتند وقتی کتاب چاپ شد خیلی ها با من تماس گرفتند و اعتراض کردند و گاه تندی هایی به من شد، تا اینکه با حضرت آقا دیدار کردیم و نظر ایشان در مورد کتاب گرفته شد و ضمیمه کتاب شد. علت اینهمه نا مهربانی ها هم معلوم بود ایشان تابو شکسته بودند و صادقانه از شیطنت های جبهه تا بعضی حرف ها که اغلب زده نمی شدند پرداخته بود.

 

گاه کارهایی رو نقل می کردند که از یک رزمنده بعید بود و حین مطالعه کتاب، خواننده متعجب میشه. اما کتاب مالامال از صداقت است و با خواننده ارتباط قوی ای برقرار می کند.

دست‌ نوشته رهبر انقلاب بر حاشیه کتاب «نورالدین پسر ایران»

بسم الله الرحمن الرحیم

این نیز یکی از زیباترین نقاشیهای صفحه‌ی پُرکار و اعجاز گونه‌ی هشت سال دفاع مقدس است. هم راوی و هم نویسنده حقاً در هنرمندی، سنگ تمام گذاشته‌اند. آمیختگی این خاطرات به طنز و شیرین‌زبانی که از قریحه‌ی ذاتی راوی برخاسته و با هنرمندی و نازک‌اندیشیِ نویسنده، به خوبی و پختگی در متن جا گرفته است، و نیز صراحت و جرأت راوی در بیان گوشه‌هائی که عادتاً در بیان خاطره‌ها نگفته میماند، از ویژگیهای برجسته‌ی این کتاب است. تنها نقصی که به نظر رسید نپرداختن به نقش فداکارانه‌ی همسری است که تلخی‌ها و دشواریهای زندگی با رزمنده‌ئی یکدنده و مجروح و شلوغ را به جان خریده و داوطلبانه همراهی دشوار و البته پر اَجر با او را پذیرفته است.
ساعات خوش و با صفائی را در مقاطع پیش از خواب با این کتاب گذراندم والحمدلله

معرفی کتاب؛ نورالدین پسر ایران

تتمه: کوچه هایمان را بنام شهدا نامگذاری کردیم تا وقت برگشتن به خانه و هنگامی که نشانی منزلمان را می دهیم؛ بدانیم از گذرگاه کدام شهید با آرامش به خانه می رسیم.

حکمت های سفارش به خوبی ها و بازداشتن از بدی ها

پنجشنبه, ۲۰ تیر ۱۳۹۲، ۱۱:۴۱ ق.ظ

امر به معروف و نهی از منکر

بسم الله الرحمن الرحیم

وَإِذْ قَالَتْ أُمَّةٌ مِّنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ قَوْماً اللَّهُ مُهْلِکُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذَاباً شَدِیداً

قَالُواْ مَعْذِرَةً إِلَى‏ رَبِّکُمْ وَلَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ‏{آیه شریفه 164 سوره مبارکه اعراف}

و (به یاد آور) زمانى که گروهى از آنان (بنى ‏اسرائیل، به گروه دیگر که نهى از منکر مى‏ کردند) گفتند: چرا شما قومى را موعظه مى‏ کنید که خدا هلاک کننده‏ ى ایشان است، یا عذاب کننده‏ ى آنان بر عذابى سخت است؟ گفتند: براى آنکه عذرى باشد نزد پروردگارتان و شاید آنها نیز تقوا پیشه کنند.

 

امر به معروف و نهی از منکر { به فارسی؛ سفارش به خوبی ها و باز داشتن از بدی ها } یکی از احکامی هستش که دارای حکمت های بیشماری است که بنظر من خوب به اونها پرداخته نشده، یعنی تویه جامعه انطور که باید جا نیفتاده، این فرمان زیبای الهی چنان ثمراتی واسه جامعه داره که برای جامعه حکم ضرورت آب برای بدن انسان رو داره؛ حضرت علیدر حدیث زیبایی می فرمایند:

 

 هرگاه (مردم) امر به معروف و نهى از منکر نکنند، و از نیکان خاندان من پیروى ننمایند، خداوند بدانشان را بر آنان مسلّط گرداند و نیکانشان دعا کنند امّا دعایشان مستجاب نشود.  امالى صدوق، ص‏254

 

در مورد اینکه چه کسی صلاحیت اجرای این حکم رو داره و یا اینکه به چه روش هایی باید امر به معروف و نهی از منکر کرد حرف های زیادی زده شده، اما کوتاه سخن اینکه فرد باید کاملاً آشنای به موضوع باشه و حداقل خودش در امر و نهی فردی خود دار باشه و البته با مهربانی، دلسوزی و حوصله اینکار رو انجام بده.

 

پیامبر گرامی اسلام: کسی که امر به معروف می کند باید این کار را به روش خوبی انجام دهد.  کنزالعمل ج552

 

حضرت علی : امر به معروف و نهى از منکر نکند مگر کسى که سه خصلت در او باشد: در امر و نهى خود مدارا کند، در امر و نهى خود میانه‏ روى نماید و به آنچه امر و نهى مى‏کند، دانا باشد .بحارالأنوار، ج100، ص87، ح64

 

حضرت حجت السلام قرائتی حفظه الله زیر آیه شریفه 164 سوره مبارکه اعراف حکمت ها، نکات و اثرات واقعاَ زیبایی از این حکم الهی را بیان کردند که فقط در صورت اثر نکردن! اون، برای ما و جامع بشری بدست میاد و با فرض این مسئله، اگه سفارش و بازداشتن ما اثر کنه شاید دیگه پاداش،ثواب و اثرات این حکم قابل شمارش نباشه همونطوری که مولای متقیان علی می فرمایند:

 

 امر به معروف و نهى از منکر نه اجلى را نزدیک مى‏کنند و نه از روزى کم مى‏ نمایند، بلکه ثواب را دو چندان و پاداش را بزرگ مى‏سازند و برتر از امر به معروف و نهى از منکر سخن عادلانه‏ اى است نزد حاکمى ستمگر.  غررالحکم، ج2، ص611، ح3648

و امّــا... .

در ادامه مطلب به خواندن ادامه دهید... .

شهدا سر دادند تا ما سرمان را حفظ کنیم
{عکس از آرشیو}

شرمنده می دانم دردناک است؛ اما برای روشن شدن دلمان بد نیست. می گوییم شهدا سر دادند این است این، البته شهدای دیگر و البته حسین فهمیده عزیز، کل تن شان را فدای اعتقاد و کشورشان کردند.

تتمه: کوچه هایمان را بنام شهدا نامگذاری کردیم تا وقت برگشتن به خانه و هنگامی که نشانی منزلمان را می دهیم؛ بدانیم از گذرگاه کدام شهید با آرامش به خانه می رسیم.

معرفی کتاب: حجاب و پاکی هم خوب چیزیه

پنجشنبه, ۱۳ تیر ۱۳۹۲، ۰۸:۰۰ ق.ظ

پایی که جا ماند

یکشنبه 21 آبان 1368 - تکریت - کمپ ملحق

وفات بی بی دو عالم حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بود. آن شب تلویزیون نوبت بازداشتگاه ما بود. مثل همیشه، شب شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها از تلویزیون عراق ترانه پخش می شد. بچه ها به حرمت رحلت بانوی بزرگ تلویزیون را خاموش کردند. نگهبانهای کمپ که بیشتر اوقات از پشت پنجره ی بازداشتگاه ما را می پاییدند و تلویزیون تماس می کردند، ناراحت شدند. تلویزیون را برای استفاده اسرا آورده بودند اما در حقیقت متعلق به عراقی ها بود.


{...} ولید که عفت کلام نداشت، به حمید غیوری بچه ی گنبد که تلویزون را خاموش کرده بود، زیاد بدو بیراه گفت. ولید، حمید را کنار پنجره خواند، دستش را از لای میله ها پنجره ی بازداشتگاه داخل آورد و چند سیلی خواباند توی صورت فرهاد{...}

ولید برای اینکه لج مرا در آورده باشد، صدایم زد و گفت:

- ها ناصر استخباراتی، دست بزن!

جوابش را ندادم. حسین مروانی اسیرعرب زبان ایرانی را برای ترجمه ی حرف هایش صدا زد و گفت:

- {امام} خمینی {ره} بهتون گفته این خانم های خوشکل رو نگاه نکنید؟!

دلم نمی خواست با او هم کلام شوم. از جایم بلند شدم، می خواستم به آن قسمت بازداشتگاه بروم، جایی که به ولید دید نداشته باشم، نمی خواستم او را ببینم، ولید فهمید؛ مرا کنار پنجره فرا خواند و گفت:

- چطوره شما نیروهای {امام} خمینی {ره} از رقص و ترانه بدتون می آد، من که از دیدن ایین تصاویر خوشم می آد!

- یکی مثل شما خوشش می آد، ما بدون می آد. اسلام می گه از گناه دوری کنید!

ولید خندید و گفت: حکومت ایران به زور سر خانم ها چادر کرده، من خودم عاشق گوگوش و مهستی شما هستم، چطوری شما از اینا بدتون می آد؟

در ادامه مطلب به خواندن ادامه دهید...

نادیدنی: دُم وِلک

سه شنبه, ۱۱ تیر ۱۳۹۲، ۱۱:۱۳ ق.ظ

مارمولک
{عکاس: معین عطاری}

بسم الله الرحمن الرحیم

هیچ نوعی از مارمولک های موجود دارای ماده ی کشنده یا سم نیستند. برخلاف باور عموم مردم و اعتقادات خرافی عده ای که به خاطر ترس از این موجود زیبا، هر تهمتی به این موجود ظریف و ضعیف میزنن، این مارمولک ها به هیچ عنوان ماده ی سمی ندارند و اصلی ترین راه تدافعی مارمولک های خانگی جدا کردن دم می باشد.

مارمولک ها با کندن ارادی دم{به وسیله انقباض ماهیچه دم} و با توجه به تحرک این قسمت جدا شده، توجه دشمن یا شکارچی رو به دم قطع شدشون جلب میکنن و با فرصت به دست اومده فوراً فرار رو بر قرار ترجیح میدن :)

تا به حال نه مارمولکی توی دیگ غذای کسی افتاده و نه کسی با دست زدن به مارمولک مبتلا به سیاه زخم و ایدز شده!!

منبع: وبلاگ دوست عزیزم معین عطاری manestan.blog.ir

مارمولک ها دمشان را برای فرار از دست شکارچیان از دست میدهند.حتی پس از این که دم مارمولک ها کنده شد؛فعالیت عضله ی آن دم ادامه می یابد و طوری تکان می خورد انگار که زنده است. و شکارچی را برای چند لحظه به خود مشغول می کند... .
 


 

مطالب مربوط به این ایام

یکی از هزاران دلیل «مرگ بر امریکا»

شعر زیبای ایران متحد

تتمه: بهتر است منفور باشی به خاطر چیزی که هستی تا اینکه محبوب باشی به خاطر چیزی که نیستی!

عرفانهای نو ظهور: اشو و مکتب راجنیشیسم {3}

پنجشنبه, ۶ تیر ۱۳۹۲، ۱۲:۲۸ ب.ظ

عرفانها نوظهور؛ راجنیشیسم و اشو

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام؛ ایام به کام، امیدوارم این روزها و  اعیاد شعبانیه بهتون خوش گذشته باشه. مدتی بود از زمان انتشار مطالب "عرفانهای نو ظهور" که از هر 10 پست یکبار می ذاشتم گذشته بود و علتشم امتحانات ترم و انتخابات ریاست جمهـــوری بود، خــدا رو شکر که این 2 موضوع به خیر و خوشی تموم شد یعنی هم شکر خدا حماسه سیاسی محقق شد هم من تو امتحانات حماسه سازی کردم D-:
 

این مطلب سوم از عرفان های نو ظهور {بخوانید بدعت های نو ظهور} هست که پیش رو دارید، در قسمت اول  {اینجا} به معرفی اُشو و مکتبش پرداختیم و از روحیه های عصیان گری اون حرف زدیم؛ و در قسمت دوّم {اینجا} به نقد نظرات اشو در مورد ارضای مقطعی و غیر معقول جذبه ها و هوس های انسان پرداختیم.

 

با این توضیح که مطالب مابین ./  و  /.  مطالبی هست که از مقاله دانستنیهای اُشو گرفتم و بقیه نظرات و تحلیل های بنده در این مورده قسمت سوّم رو پی می گیریم.

 

سخن اوّل رو با کلام حضرت آقا شروع میکنم؛

 

امام خامنه ای حفظه الله:
ببینید جوان‌ها امروز چطور به عرفان‌های جعلی و وارداتی اقبال دارند. عرفان‌هایی که حقیقتا باید گفت چرند هستند مثل این که بخواهید یک کاسه بلورین یا چینی نقاشی شده فاخر را با یک ظرف پلاستیکی مقایسه کنید. این اقبال جوان‌ها نشان دهنده این است که یک تشنگی وجود دارد که باید آن را با آب زلال و گوارا برطرف کرد. نباید گذاشت عطشی که وجود دارد با آبهای مسموم و گل‌آلود برطرف شود.

در ادامه مطلب به خواندن ادامه دهید...

ملاقات عالم هندی با امام زمان عج

يكشنبه, ۲ تیر ۱۳۹۲، ۱۰:۰۹ ق.ظ

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

        عرض سلام دارم خدمت دوستای وبلاگ نویسم و افسران جنگ نرم و بازدیدکنندگان پیکایل، میلاد با سعادت امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف رو تبریک عرض می کنم خدمت پیامبر گرامی اسلام و تمام شیعیان و دوستداران اهل بیت، از زبان آیت الله بهجت ره می گم که بعدا نگن بدون سند حرف زدم و الکی نوید ظهور دادم، ایشون قبل از وفاتشون فرموده بودند که ظهور امام زمان عج نزدیک شده به این معنی که باید آماده بود، کسانیکه کتاب در مورد موضوعات مهدویت مطالعه کردند می دونند که چندین بار زمان فرج  رسیده اما بدلیل کم کاری و تعلل مسلمانان و در نتیجه مهیا نشدن شرایط فرج، این امر محقق نشده، و این لزوم آماده شدن برای فرج حضرت رو می رسونه که خدای نکرده { مبادا با آشکار شدن این همه علائم } دوباره زمان فرج به تاخیر بی افته... .

 

        ابو سعید غانم هندی می گوید: در کشمیر هند دوستانی داشتم که از رجال کشور، در اطراف شاه آنجا بودند، آنها چهل نفر بودند که همه آنها کتابهای آسمانی: تورات، انجیل، زبور و صحف ابراهیم را مطالعه می نمودند، من و آنها مبلّغ دین {مطابق ادیان گذشته} بودیم و بین مردم قضاوت می کردیم و درباره حلال و حرام فتوا می دادیم، حتی خود شاه و مردم دیگر، در این امور به ما مراجعه می کردند.

 

        روزی بین ما سخن از پیامبر به میان آمد، به این نتیجه رسیدیم که نام پیامبر اسلام در کتابهای آسمانی هست، ولی ما از وضع او بی اطلاع هستیم. لازم است به جستجوی او بپردازیم و اطلاعاتی درآیم مورد کسب کنیم، همه دوستان به اتفاق، رای دادند که من، این مسأله مهم را پی گیری کنم.

     ابو سعید هندی می گوید: از کشمیر بیرون آمدم، پول بسیار برداشتم، دوازده ماه به سیاحت و سفر و جستجو پرداختم، تا نزدیک کابل رسیدم، عده ای از ترکهای آن سامان، سر راه مرا گرفتند و پولهایم را ربودند و مرا آن چنان کتک زدند که چند جای بدنم زخمی شد، سپس مرا به شهر کابل بردند، وقتی که شاه کابل از جریان من آگاه شد، مرا به شهر بلخ فرستاد و گزارش کار مرا به فرمانروای بلخ به نام {داود بن عباس بن ابی اسود} دادند.

در ادامه مطلب به خواندن ادامه دهید...

ناشنیدنی: زیباترین محصول حیاتــــ...

جمعه, ۳۱ خرداد ۱۳۹۲، ۰۷:۰۰ ق.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

بعضی وقتی برای تعریف و شرح بعضی از کلمات، بدلیل وسعت  اون کلمه، عبارت ها و جمله ها کم میارن توی توصیفش، مثل اخلاص، بنظرم تعریف تئوریش اصلاً بدرد نمیخوره، به این معنی که با صرف فهمیدن و حفظ کردن معنی اون نمیشه اون رو پیاده سازی کرد، یعنی اینجا با تعریف کلمه نمی تونیم به عمل معنا ببخشیم، بلکه باید با عمل و کار درست به کلمه معنا ببخشیم.

‛‛دو صد گفته چون نیم کردار نیست

بعبارتی دکتر شهید مصطفی چمران تعریف دقیق کلمه اخلاص است.

 

شهادت دکتر چمران رو تسلیت عرض می کنم، واسه مناسبت اینروز بهتر دیدم قسمت هایی از کتاب بینش و نیایش شهید رو منتخب کنم تا اگه خوشتون اومد همین کتاب رو همراه 6 کتاب دیگه از آخر همین مطلب دانلود کنید.

بینش و نیایش؛

اینها را به نیت آن ننوشته ام که کسی بخواند، و بر من رحمت آورد، بلکه نوشته ام که قلب آتشینم را تسکین دهم، و آتشفشان درون م را آرام کنم[...] چه زیباست؛ راز و نیازهای درویشی دل سوخته و نا امید در نیمه شب، فریاد خورشان یک انقلابی از جان گذشته در دهان اژدهای مرگ...

[...] جایی که دیگر انسان مصلحتی ندارد تا حقیقت را برای آن فدا کند، دیگر از کسی واهمه نمی کند تا حق را کتمان نماید … آنجا، حق و عدل، همچون خورشید می تابد [...]خوش دارم که مرا بسوزانند و خاکسترم رابه باد بسپارند تا حتی قبری را از این زمین اشغال نکنم .

خوش دارم هیچ کس را نشناسد، هیچ کس از غم ها و دردهایم آگاهی نداشته باشد، هیچ کس از راز و نیازهای شبانه ام نفهمد، هیچ کس اشک ها ی سوزانم را در نیمه های شب نبیند، هیچ کس به من محبت نکند، هیچ کس به من توجه نکند، جز خدا کسی را نداشته باشم، جز خدا با کسی راز و نیاز نکنم، جز خدا انیسی نداشته با شم، جز خدا به کسی پناه نبرم.[...]

در ادامه مطلب به خواندن ادامه دهید...

نادیدنی: قفسی از جنس چوبـــــ...

پنجشنبه, ۳۰ خرداد ۱۳۹۲، ۱۲:۱۷ ق.ظ

پرنده چوبی

بسم الله الرحمن الرحیم

ولادت شاهزاده علی اکبر و روز جوان رو تبریک عرض می کنم، از خداوند واسه همه جوونایه ایران، مردانگی، ادب و دلاوری حضرت علی اکبر رو تمنّا می کنم. واقعاً هنر نزد ایرانیان است و بس. این کار هنری زیبا، اثر هنرمندان شهر تبریز هستش که جلوی تالار 29 بمهن این شهر قرار داره.

تتمه (بی ربط): سرم را شاید دیگران در نبودت گرم کنند اما دلم را هرگز... .

او را مکه و منا می شناسد

جمعه, ۲۴ خرداد ۱۳۹۲، ۰۶:۳۷ ق.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

در یکی از سالها هشام پسر عبدالملک (دهمین خلیفه عباسی) در مراسم حج شرکت کرد و مشغول طواف خانه خدا گردید وقتی که خواست حجرالاسود را لمس کند، به واسطه ازدحام جمعیت نتوانست حجرالاسود را دست بمالد. در آنجا منبری برایش گذاشتند، او بالای منبر نشست مردم شام اطرافش را گرفتند. هشام مشغول تماشای طواف کنندگان بود که ناگاه امام سجاد آمد در حالی که لباس احرام به تن داشت و زیباترین و خوش اندام و خوشبوترین مردم بود و اثر سجده در پیشاپیش به روشنی دیده می شد.

 

امام با کمال آرامش به طواف پرداخت و در هاله ای از عظمت و شکوه، به نزدیک حجرالاسود   رسید. مردم خود به خود به احترام حضرت راه باز کردند. امام به آسانی حجرالاسود را استلام کرد، هشام از دیدن عظمت حضرت و احترام مردم به امام سجاد خیلی ناراحت شد. مردی از اهالی شام رو به هشام کرد و گفت: این شخص کیست که چنین مورد احترام مردم است!؟

در ادامه مطلب به خواندن ادامه دهید... .

سقای ادب

جمعه, ۲۴ خرداد ۱۳۹۲، ۰۵:۵۵ ق.ظ

تمثال حضرت ابوالفضل علیه السلام

بسم الله الرحمن الرحیم

 از وقتیکه یادمون میاد حضرت عباس واسه ما شیعه ها یک الگو بود، همیشه از خدا می خواستیم از ادب و معرفت حضرت عباس روزیمون کنه، وقتی به حوادث کربلا و بخصوص واقعه آخرین آب آوردن حضرت عباس    فکر می کنم، بهت زده میشم شگفتا عجب مرام و معرفتی عجب کوه راسخی عجب دلاوری.

یه بنده خدایی حرف خوبی زد: « گفت وقتی حضرت ابوالفضل رسیدند کنار نهر، دلایل  زیادی وجود داشتن که می تونستد از آب میل کنند و بعد مشک رو پر کنند؛ اونچیزی که بنظر می رسه اول این بود که برای نفس تازه کردن و قوت گرفتن میشد آب بنوشند تا در مسیر برگشت رمقی داشته باشند، دوم اینکه می تونستند از آب بنوشند تا بعد از برگشت از آب مشک نخورند... . امّــا حضرت ابوالفضل ، تشنه ماندن را به خوردن آب ترجیح دادند و عشق را به صورت عملی معنا نموداند... .


آسمان پیش ِ نگاهِ تر ِ من میلرزد          تو زمین میخوری و پیکر ِ من میلرزد
  خبرت را بسوی خیمه هراسان بردند          خیمه از حالِ دلِ مضطر ِ من میلرزد
     دست من نیست کنار تو زمین می افتم          زانویم از غم آب آور ِ من می لرزد
         تیر در چشم تو چون خورد سپاهم آشفت          صفِ مژگان تو نَه ، لشکر ِ من میلرزد
             چون عطش شعله کِشد لرزه به تن می افتد          بین ِ گهواره علی اصغر ِ من میلرزد
                  بعدِ تو دستِ حرامی به حــرم باز شده          بی سبب نیست تن ِ دختر ِ من میلـرزد
                     دشمن از کشتن تو فکر جسارت کرده          رفتی و بی تو دل خــواهر ِ من میلـــرزد

 

تتمه: یا کاشف الکرب عن وجه الحسین اکشف کربی بحق اخیک الحسین؛ و در پهنه تاریخ ماند که آب هم شرمنده عباسشد.

آسیستانت! پرفسور و دکتر، بالاخره کدامش؟!

پنجشنبه, ۲۳ خرداد ۱۳۹۲، ۱۱:۵۳ ب.ظ

انتخابات شورای شهر

بسم الله الرحمن الرحیم

تتمه: این روزها که ستادها همه شده ستاد های مردمی! {بالاخره آقایان نامزد هم از مردم هستند} القاب کم می آید در ستایش آنها... . وقعاً این القاب چقدر در تبلیغات مهم است؟! بماند کارت استخر و بلیط ناهار و شام و صرف میوه... . شنیدم ستاد دو نامزد که خواهر و برادر هستند اعلان ها و پوستر های یکدیگر را پاره می کنند و عکس روی عکس همدیگر می چسبانند!؟ سیاست و قدرت عقیم است به این میگن!

میلاد ارباب

چهارشنبه, ۲۲ خرداد ۱۳۹۲، ۱۲:۰۳ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام به شما

میلاد امام حسین   و عیاد شعبانیه رو  تبریک می گم به محضر امام زمان عج و تمام شیعیان و محبین اهل بیت . دنبال یه مطلبم مناسب می گشتم که بازم مثه همیشه خود مولا دستم رو گرفت، مولا جان اگر شما نبودید ما همه گرفتار آتش دوزخ بودیم.

 

و عرب بیابانی نیازمند وارد مدینه شد و پرسید سخی ترین و بخشنده ترین شخص در این شهر کیست؟ همه امام حسین را نشان دادند. عرب امام حسین را در مسجد در حال نماز دید و با خواندن قطعه شعری حاجت خود را مطرح کرد. مضمون قطعه شعری که وی خواند چنین است:

 

 تا حال هر که به تو امید بسته ناامید برنگشته است، هر کس حلقه در تو را حرکت داده، دست خالی از آن در، باز نگشته است. تو بخشنده و مورد اعتمادی و پدرت کشنده مردمان فاسق بود. شما خانواده اگر از اول نبودید ما گرفتار آتش دوزخ بودیم.

 

در ادامه مطلب به خواندن ادامه دهید...

ناشنیدنی: خداوند حجاب را از جنس محبت آفرید.

شنبه, ۱۸ خرداد ۱۳۹۲، ۰۷:۵۴ ق.ظ

حجاب

بسم الله الرحمن الرحیم

حدود 20 سالی بیشتر نداشت .شاید اگر بگویم دستمال سر از نوع میکروسکوپی ها سرش می کرد، بیشتر به واقعیت شبیه است تا بگویم روسری می پوشید! از آن دخترهایی بود که بقول بعضی می گویند: اخرشه! قبل ازماه رمضان بود. وقتی برای مشاوره به اتاق من آمد با روزهای قبل خیلی فرق می کرد مقنعه سر کرد هرچند هنوز موهایش بیرون بود اما آن تیپ کجا ،مقنعه امروزش کجا!؟

 

 داشتم از تعجب شاخ در می آوردم !  بدون مقدمه وب دون اینکه من سوالی کنم شروع کرد:  ((حاج آقا امروز اتفاقی خیلی عجیبی برام پیش اومده!))  هنوز از تعجب پوشش جدیدیش بیرون نیامده بودم که من را متعجب تر کرد. گفتم:  ((مگه چی شده؟!))  درحالی که با انرژی زیادمی خواست حرف بزند گفت:‌  ((حاج اقا! امروز وقتی سوار اتوبوس واحد شدم همین که خواستم برم و روی صندلی بنشینم یک دختر حدود 24 ساله ،محجبه، بامانتویی بسیار شیک، چادری اتو کشیده و بسیار مرتب با یک حجاب کامل و بسیار تمیز و شیک ،نگاهی به من کرد وبا لبخند محبت آمیزیش رو به من گفت:  ((خانم خوب بیا کنار من بنشین. )) 

 

با اینکه از تیپ مذهبی اش خوشم نمی آمد بدون هیچ حرفی رفتم کنارش بنشینم. هنوز درست و حسابی ننشسته بودم که مرا در لبخند محبت آمیزش غرق کرد و گفت :  ((من دانشجوی دانشگاه اصفهان هستم شما چیکار می کنی؟ ...))  با او گرم صحبت شدم بعد از مقداری صحبت آنچنان با من با محبت برخورد کرد که انگار سالها بود که او را می شناختم! و سالها بود که دوستش داشتم!

در ادامه مطلب به خواندن ادامه دهید... .

ناشنیدنی: لَن تَرَانِی یا موسی!

يكشنبه, ۱۲ خرداد ۱۳۹۲، ۰۸:۴۰ ق.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

وَلَمَّا جَاء مُوسَى لِمِیقَاتِنَا وَکَلَّمَهُ رَبُّهُ قَالَ رَبِّ أَرِنِی أَنظُرْ إِلَیْکَ قَالَ لَن تَرَانِی

وَلَـکِنِ انظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَکَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِی فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ

جَعَلَهُ دَکًّا وَخَرَّ موسَى صَعِقًا فَلَمَّا أَفَاقَ قَالَ سُبْحَانَکَ تُبْتُ إِلَیْکَ وَأَنَاْ أَوَّلُ الْمُؤْمِنِینَ (اعراف/143)

و چون موسى به میقات و وعده‏گاه ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت، (موسى) گفت: پروردگارا! خودت را به من نشان ده تا به تو بنگرم! (خداوند) فرمود: هرگز مرا نخواهى دید، ولى به این کوه بنگر، اگر در جاى خود برقرار ماند، پس به زودى مرا خواهى دید. پس چون پروردگار موسى بر کوه تجلّى وجلوه نمود (و پرتوى از عظمت خود را بر کوه افکند)، کوه را متلاشى کرد و موسى مدهوش بر زمین افتاد. پس چون به هوش آمد گفت: (خداوندا!) تو منزّهى (که دیده شوى)، من به سوى تو بازگشتم و من نخستین مؤمن هستم.

بنظرم داستان مردمان قوم بنی اسرائیل خیلی عجیبه و عبرت های زیادی تو  داستانهای این قوم واسه کل انسان ها و اللخصوص واسه ما مسلمونا نهفته است، تو حدیثی از مولای علی خوندم که آینده ما و آنچه که بعداً واسمون پیش میاد توی قرآن هستش! بعبارت بهتر در حدیثی از حضرت فاطمه اومده؛ با خواندن قرآن دید و بصیرت ما به آینده بیشتر میشه و اتفاقات آینده رو با عقل و بصیرتمون می تونیم تشخیص بدیم.{نقل به مضمون}

 

اما داستان عبرت آنگیزی که در ادامه میاد داستان حضرت موسی و توقفش در کوه طور، برای دریافت الواح  مقدس توارات هستش که 70 نفر از بزرگان بنی اسرائیل هم قبل از شروع خلوت موسی با خدا، برای شندین صدای خداوند متعال با او راهی کوه طور شده بودند،تو ادامه  برای درک و تدبیر درست آیه از تفیسر نور حجت السلام قرائتی حفظه الله استفاده شده و ابتدا نکات و بدنبال اون پیام های آیه و احادیث مرتبط رو با هم می خونیم:

 

نکات آیه:

«دَکّ»، به معناى زمین صاف و«جعله دکّا»، یعنى کوه متلاشى و ذرّه ذرّه شد تا به زمین هموارى تبدیل گشت.
«خَرَّ»، به معناى ساقط شدن و افتادن است و «صَعِقَ»، به معناى بیهوشى بر اثر صداى مهیب است.

 

مثل لباسی که از یقه اش گرفتین و یهو ولش کنید! چطوری روی زمین می افته؟!

 

دیدن خداوند، تقاضاى جاهلانه‏ ى بنى ‏اسرائیل بود که از موسى مى‏خواستند خدا را با چشم سر به آنان بنمایاند (که در آیه 155 همین سوره مى‏خوانیم)، و آن کافران غافل  بودند که هرگز چشم توان دیدن خداوند را ندارد، «لاتدرکه الابصار» [253] ، بلکه باید خدا را با چشم دل دید و به او ایمان آورد. چنانکه حضرت على فرمود: «رأته القلوب بحقایق الایمان» [254]

امام صادق در مورد «انا اوّل المؤمنین» فرمودند: «انا اوّل مَن آمن و صَدّق بانّک لاتُرى» [255] ، من اوّلین ایمان آورندگان باشم به این که ذات الهى قابل دیدن نیست.


در جلسه‏ اى مأمون به امام رضا گفت: مگر شما نمى‏گویید انبیا معصومند، پس چرا موسى رؤیت الهى را از خداوند درخواست کرد؟ «أرنى أنظر الیک»، آیا موسى نمى‏دانست که خداوند قابل دیدن نیست؟

اینجا؛ در ادامه مطلب به خواندن ادامه دهید... .

ناشنیدنی: علم بهتر است یا ثروت

چهارشنبه, ۱ خرداد ۱۳۹۲، ۰۷:۱۰ ق.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

          همهمه‌ای در میان مردم افتاد؛ چه خبر است امروز! چرا همه یک سؤال را می‌پرسند؟ نگاه متعجب مردم گاهی به حضرت‌ علی و گاهی به تازه‌واردها دوخته می‌شد.جمعیت زیادی دور حضرت علی حلقه زده بودند. مردی وارد مسجد شد و در فرصتی مناسب پرسید:

یا علی! سؤالی دارم. علم بهتر است یا ثروت؟ علیدر پاسخ گفت: « علم بهتر است؛ زیرا علم میراث انبیاست و مال و ثروت میراث قارون و فرعون و هامان و شداد.» مرد که پاسخ سؤال خود را گرفته بود، سکوت کرد.

 

♦  در همین هنگام مرد دیگری وارد مسجد شد و همان‌طور که ایستاده بود بلافاصله پرسید: اباالحسن! سؤالی دارم، می‌توانم بپرسم؟ امام در پاسخ آن مرد گفت: بپرس! مرد که آخر جمعیت ایستاده بود پرسید: علم بهتر است یا ثروت؟علی فرمود: علم بهتر است؛ زیرا علم تو را حفظ می‌کند، ولی مال و ثروت را تو مجبوری حفظ کنی.نفر دوم که از پاسخ سؤالش قانع شده بود، همان‌‌جا که ایستاده بود نشست.


در همین حال سومین نفر وارد شد، او نیز همان سؤال را تکرار کرد، و امام در پاسخش فرمود: علم بهتر است؛ زیرا برای شخص عالم دوستان بسیاری است، ولی برای ثروتمند دشمنان بسیار!

 

هنوز سخن امام به پایان نرسیده بود که چهارمین نفر وارد مسجد شد. او در حالی که کنار دوستانش می‌نشست، عصای خود را جلو گذاشت و پرسید: یا علی! علم بهتر است یا ثروت؟ حضرت علی در پاسخ به آن مرد فرمودند: « علم بهتر است؛ زیرا اگر از مال انفاق کنی کم می‌شود؛ ولی اگر از علم انفاق کنی و آن را به دیگران بیاموزی بر آن افزوده می‌شود.»

در ادامه مطلب پاسخ 6 سوال دیگر را مطالعه کنید... .

نادیدنی: بزرگترین فرش سنگی جهان؛ میدان ایپک

دوشنبه, ۳۰ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۰۲:۲۲ ب.ظ


{این سنگ فرش در چهار راه شهید بهشتی شهر تبریز قرار دارد.}

وجیزه 1: میلاد با سعادت امام جوادالائمهرا به شما تبریک می گم؛ اعتماد به خدا بهاى هر چیز گرانبها است و نردبانى به سوى هر بلندایى امام جواد الائمه علیه السلام

وجیزه 2: همینطور سالروز رحلت حضرت آیت الله بهجت ره رو تسلیت عرض می کنم؛ ایشان برای توجه به مقام خضوع و خشوع در نماز حرف زیبایی فرمودند: ما عظمتی نداریم، همین اندازه عظمت داریم که می ایستیم؛ بعد همین را در رکوع، نصفه می کنیم؛ و بعد به سجده و خاک بر می گردیم.

نادیدنی: نگاه اجمالی به آنـــــانی که آمدند.

يكشنبه, ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۰۷:۵۸ ق.ظ


{برای دریافت سایز اصلی بر روی تصویر کلیک کنید}

وجیزه: خدایا... . گروهی با یاد تو نان می خورند... و گروهی با نام تو! مرا از اهل یاد قرار بده.... .

ناشنیدنی: کرامتی از امام رضا (علیه السلام)

جمعه, ۲۷ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۱۱:۴۹ ب.ظ

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

عصر حضرت امام رضا بود، (حسین بن عمر) می گوید: «من قبلا در مذهب واقفی بودم .» (یعنی معتقد بودم که امام کاظم زنده است و امام قائم  می باشد و بعد از او دیگر امامی نیست). در همان زمان به حضرت رضا رسیدم، قبلا پدرم از پدر بزرگوارشان هفت مسأله پرسیده بود که امام کاظم شش مسأله را جواب داده بود و به هفتمین مسأله جواب نداده بود!؟

 

من با خودم گفتم: (به خدا همان هفت مسأله را باید از حضرت رضا بپرسم، اگر پاسخ گفت، دلالت بر صدق امامتش می کند). من مسائل را از امام رضا پرسیدم، آن حضرت نیز جواب شش سؤال را همانند جواب پدرش بدون کم و کاست داد، ولی از جواب سؤال هفتم، خودداری کرد، (هفتمین سؤال این بود که) پدرم به پدر حضرت رضا گفته بود: «من در روز قیامت در پیشگاه خدا شکایت و احتجاج می کنم که تو می گویی (برادر بزرگت) عبدالله افطح امام نیست». آن حضرت دستش را بر گردنش نهاد و فرمود: «آری در قیامت در پیشگاه خدا در این مورد بر ضد من احتجاج کن، هر گناهی داشت آن را به گردن می گیرم.»

در ادامه مطلب به خواندن ادامه دهید... .